loading...

هیپ نیوز

Content extracted from http://hipnews.blog.ir/rss/?1748517163

بازدید : 2
پنجشنبه 7 خرداد 1404 زمان : 21:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

به نظر می‌رسد تسلط کامل کندریک لامار در مراسم اهدای جوایز، پس از اینکه امینم دوشنبه شب در مراسم اهدای جوایز موسیقی آمریکا او را شکست داد، به پایان رسیده است. در حالی که او همچنان با آهنگ "نه مثل ما" جایزه آهنگ محبوب هیپ‌هاپ را به خانه برد، این تنها جایزه او با وجود پنج نامزدی بود، همانطور که توسط HipHopDX ثبت شد.

برای هنرمند سال، آلبوم سال و آهنگ سال، بیلی آیلیش او را شکست داد و هر سه افتخار را به خانه برد. در ژانر خود لامار، امینم همچنین برای هنرمند محبوب هیپ‌هاپ و آلبوم محبوب هیپ‌هاپ برای آهنگ "مرگ اسلیم شیدی" (Coup De Grâce) از او پیشی گرفت.

با وجود موفقیت همکاری آنها، "لوتر"، و همچنین تور بزرگ ملی آنها، کندریک لامار و SZA به عنوان یک گروه دو نفره نیز نتوانستند جایزه‌ای ببرند. در عوض، برونو مارس و لیدی گاگا جایزه همکاری سال و موزیک ویدیوی محبوب را برای آهنگ محبوبشان، "با لبخند بمیر" به خانه بردند.

طبق گزارش‌هالیوود ریپورتر، در جای دیگری از مراسم، گریسی آبرامز جایزه هنرمند جدید سال، دوچی جایزه آهنگ اجتماعی سال را برای آهنگ "Anxiety" دریافت کرد، برونو مارس جایزه هنرمند پاپ مرد محبوب، پست مالون جایزه هنرمند کانتری مرد محبوب و بیانسه جایزه هنرمند کانتری زن محبوب را از آن خود کردند.

با وجود شب ناامیدکننده در مراسم جوایز موسیقی آمریکا، کندریک لامار همچنان در طول سال گذشته روندی تاریخی را طی کرده است. اخیراً، آهنگ دیس‌دنس او ​​با نام "Not Like Us" به اولین آهنگ رپ تبدیل شد که ۵۲ هفته متوالی در جدول ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد قرار گرفت. او این آهنگ را در بحبوحه دشمنی بسیار جنجالی‌اش با دریک منتشر کرد. موفقیت این آهنگ حتی به لامار کمک کرد تا به عنوان خواننده اصلی سوپر بول LIX انتخاب شود.

در مراسم جوایز گرمی، این آهنگ دیس‌دنس هر پنج دسته نامزدی خود، از جمله رکورد سال، آهنگ سال، بهترین اجرای رپ، بهترین آهنگ رپ و بهترین موزیک ویدیو را از آن خود کرد. دریک حتی به خاطر این آهنگ، علیه گروه موسیقی یونیورسال به دلیل افترا شکایت کرد.

بازدید : 2
پنجشنبه 7 خرداد 1404 زمان : 17:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

جنیفر لوپزدوشنبه شب در مراسم جوایز موسیقی آمریکا ۲۰۲۵، مجموعه‌ای از آهنگ‌های پرطرفدار را برای افتتاحیه مراسم در لاس وگاس اجرا کرد. این اجرا در مجموع شامل ۲۳ آهنگ در عرض تنها شش دقیقه بود. او علاوه بر آهنگ‌های خودش، مانند «دوباره برقص» محصول ۲۰۱۲، با آهنگ‌های «پرندگان یک پر» از بیلی آیلیش و «نه مثل ما» از کندریک لامار و آهنگ‌های دیگر نیز رقصید.

در بخشی از اجرا، او با یکی از رقصندگان مرد و همچنین یکی از رقصندگان زن خود لب‌هایش را قفل کرد، همانطور که توسط People ضبط شد. طرفداران در شبکه‌های اجتماعی واکنش‌های متفاوتی به این لحظه پربازدید داشته‌اند. در بخش نظرات The Neighborhood Talk، یکی از کاربران نوشت: «راستش را بخواهید، به نقطه‌ای می‌رسیم که دیگر برای این مزخرفات زیادی پیر می‌شویم.» کاربر دیگری نوشت: «هیچ‌کدام از آهنگ‌هایی که او تا به حال ساخته نیازی به این کارها نداشتند.»

پس از اجرای ترکیبی، تیفانی هدیش روی صحنه آمد و در مورد اجرای جنیفر لوپزشوخی کرد. هدیش گفت: «چقدر جالب است که یک سوپراستار تمام‌عیار مثل جی. لو مجری مراسم AMAs باشد.... مجری ما در عرض شش دقیقه با ۲۳ آهنگ برتر رقصیده است. فقط از همان اجرای اول، جنی از گروه بلاک تمام رقص‌هایش را برای آن روز انجام داده است. و تمام بوسه‌هایش را هم. یک رقصنده برای من نگه دار، جی. لو. لعنت! تو تنها کسی نیستی که اینجا مجرد است.»

در مورد بقیه مراسم، شبی پرستاره بود. در یکی از تکان‌دهنده‌ترین نتایج، کندریک لامار فقط یک جایزه برای آهنگ محبوبش، «نه مثل ما»، به خانه برد. او به خاطر این تلاش، جایزه آهنگ محبوب هیپ‌هاپ را از آن خود کرد. در سایر بخش‌ها، او هم به امینم و هم به بیلی آیلیش باخت.

آیلیش جایزه هنرمند سال، آلبوم سال و آهنگ سال را به خانه برد، در حالی که امینم لامار را برای هنرمند محبوب هیپ‌هاپ و همچنین آلبوم محبوب هیپ‌هاپ برای «مرگ اسلیم شیدی» (Coup De Grâce) شکست داد.

بازدید : 3
پنجشنبه 7 خرداد 1404 زمان : 17:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

نیکی میناژروی جلد جدیدترین نسخه مجله ووگ ایتالیا خیره‌کننده به نظر می‌رسد. او مصاحبه‌ای طولانی با این رسانه انجام داد که در آن درباره موسیقی جدید، مادر بودن، کنار آمدن با شهرت و موارد دیگر صحبت کرد. او برای عکاسی، لباس‌هایی از بالنسیاگا، میو میو و موارد دیگر را پوشید.

طرفداران در شبکه‌های اجتماعی عاشق این جلد هستند. در نظرات پست اینستاگرام ووگ ایتالیا، آنها حمایت زیادی نشان داده‌اند. یکی از کاربران نوشت: «جمله اصلی این جلد دقیقاً همان چیزی است که من تو را برای مردم توصیف می‌کنم خخخ. من همین الان هم این را برای تو خیلی دوست دارم! بگذارید امروز صبح روی تردمیل این مقاله را بخوانم در حالی که آهنگ Freedom در پس‌زمینه پخش می‌شود.» کاربر دیگری اضافه کرد: «آن کارت چهره مطلقاً هیچ رقیبی نداشت.»

در بخشی از مصاحبه، او درباره فداکاری‌هایی که برای تبدیل شدن به یکی از نمادین‌ترین رپرهای تاریخ انجام داده است، صحبت کرد. او توضیح داد: «به عنوان یک زن، مادر شدن را به تعویق می‌اندازم. بسیاری از زنان در این صنعت، به خصوص زنان مسن‌تر از من، هرگز بچه‌دار نشده‌اند. برخی پشیمان نیستند، اما برخی دیگر پشیمانند. من این کار را به تعویق می‌اندازم. و من به هر جشن شکرگزاری، هر کریسمس یا تولدی نمی‌رفتم چون مجبور بودم برای حمایت از خانواده‌ام کار کنم. فکر می‌کنم بهای آن، نداشتن یک زندگی «عادی» بود. اوضاع الان فرق کرده است، چون می‌توانم چیزهایی را که هرگز نداشتم به پسرم بدهم، اما چیزهایی هست که می‌خواهم مطمئن شوم دارد و هنوز باید بفهمم چگونه آنها را به او بدهم. مثلاً وقتی بیرون می‌رویم، باید نگران باشم که کسی از او عکس بگیرد. بنابراین هر روز باید از خودم بپرسم: آیا پیاده‌روی با پسرم مهم‌تر است یا مطمئن شدن از اینکه از او عکس گرفته نمی‌شود؟»

میناژ در جای دیگری از مصاحبه، در مورد آلبوم بعدی‌اش توضیح داد. او گفت: «من کلی آهنگ خیلی قوی دارم، اما نمی‌خواهم عجله کنم. می‌خواهم آلبومم معنایی داشته باشد، هم برای طرفداران و هم برای خودم. من هرگز از آن دسته افرادی نخواهم بود که آهنگ‌ها را فقط برای اینکه منتشر کرده باشند، منتشر می‌کنند. من عاشق موسیقی هستم. به آن احترام می‌گذارم.» او همچنین اشاره کرد که می‌خواهد پس از انتشار آلبوم، دوباره به جاده برگردد. او افزود: «[می‌خواهم] هر چه زودتر همه چیز را دوباره تجربه کنم. برای من، و برای باربز.»

میناژ جزئیات بیشتری در مورد اینکه با چه کسی ممکن است در این پروژه همکاری کند، ارائه نداد، اما در حال حاضر نام چند تن از هنرمندان جوان مورد علاقه‌اش را برد. «سابرینا کارپنتر. وقتی شروع به گوش دادن به او کردم، نمی‌دانستم اینقدر قدیمی‌است. نفسی تازه. من بیلی آیلیش را دوست دارم. عاشق هر کاری که می‌کند هستم. و یک هنرمند دنس‌هال هم هست... اسمش اسکنگ است.»

بازدید : 2
پنجشنبه 7 خرداد 1404 زمان : 17:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

با وجود اینکه SZA تقریباً در سه سال گذشته آلبوم کاملاً جدیدی منتشر نکرده، همچنان در صدر فضای R&B قرار دارد. تنها کاری که او باید انجام می‌داد، اضافه کردن به SOS بود که بیشتر و بیشتر شبیه یک اثر کلاسیک جاودانه به نظر می‌رسد. این پروژه توانست به او کمک کند تا دو جایزه دیگر را این بار در پنجاه و یکمین دوره مراسم AMAs به دست آورد.

در آنجا، او جایزه هنرمند زن محبوب R&B و آهنگ محبوب R&B ("Saturn") را به خانه برد. با این حال، SZA همچنین نامزدهای زیادی داشت. او فرصت‌هایی در بخش‌های آلبوم محبوب R&B، آهنگ هیپ‌هاپ محبوب، همکاری سال و هنرمند سال داشت.

اما او قطعاً دو جایزه‌ای را که دیشب در لاس وگاس دریافت کرد، خواهد برد. همانطور که بیلبورد ثبت کرده، SZA به سادگی از این تجهیزات بسیار خوشحال و سپاسگزار بوده است.

در عوض، این اولین عکس از این مجموعه است که نشان می‌دهد او تمام تلاش خود را برای بازسازی یک ژست آشنا در مجله انجام می‌دهد. موردی که به آن اشاره می‌کنیم، حرکت جنجالی کیم کارداشیان در حفظ تعادل بطری شامپاین برای مجله پیپر در سال ۲۰۱۴ است.

عکس SZA به اندازه عکس اصلی هنری نیست، اما همچنان به عکس اصلی احترام می‌گذارد. این دختر اهل سنت لوئیس در عوض کمرش را تقریباً صاف خم کرده و کل بطری را روی پشتش گذاشته است.

در حالی که او دیشب اوقات خوشی را سپری کرد، کندریک لامار، هم تیمی‌او در تور گرند نشنال، به اندازه او خوش نگذشت. از شش نامزدی، او فقط یک بخش در آهنگ محبوب هیپ‌هاپ را برای آهنگ "نه مثل ما" به خانه برد. بیلی آیلیش و امینم در تمام بخش‌های اصلی دیگر مانند هنرمند سال، آلبوم سال و آهنگ سال و موارد دیگر از او پیشی گرفتند.

بازدید : 2
چهارشنبه 6 خرداد 1404 زمان : 17:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

در آغاز سال، گروه Amorphis اعلام کرد که در حال کار بر روی پانزدهمین آلبوم استودیویی خود هستند و همانطور که می‌توانید تصور کنید، این خبر طرفدارانشان را به وجد آورد. اگرچه این گروه در چند سال گذشته مجموعه‌ای از آهنگ‌های کامل زنده را به اشتراک گذاشته است، اما سه سال از آخرین انتشار موسیقی جدید گروه می‌گذرد.

با این حال، پس از ماه‌ها تبلیغ، Amorphis سرانجام از طریق حساب‌های رسانه‌های اجتماعی خود به‌روزرسانی‌ای را منتشر کرد مبنی بر اینکه پانزدهمین آلبوم استودیویی آنها، Bordeland، رسماً قرار است در 26 سپتامبر منتشر شود.

ایسا هولوپاینن، گیتاریست Amorphis، در مورد آلبوم جدید خود گفت که این آلبوم جدید شامل تهیه‌کنندگی خواهد بود.

"Borderland اولین آلبوم Amorphis است که با همکاری تهیه‌کننده دانمارکی، Jacob Hansen، تولید شده است. پیش از آن، ما سه آلبوم شگفت‌انگیز را در استودیوی Jens Bogren ساخته بودیم. در طول مرحله برنامه‌ریزی پروژه، ما به شدت احساس کردیم که زمان آن رسیده است که چیز جدیدی را کشف کنیم و ببینیم همکاری با یک تهیه‌کننده متفاوت چه چیزی را به ارمغان می‌آورد!"

اکتبر امسال، این گروه به همراه گروه‌های پشتیبانی Eluveitie و Gatecreeper به تور European Blood Dynasty 2025 گروه Arch Enemy می‌پیوندند. پس از آن، Amorphis برای یک تور کوتاه در ماه دسامبر به سرزمین مادری خود، فنلاند، بازخواهند گشت. لیست کامل تاریخ‌ها را در زیر مشاهده کنید.

بازدید : 4
سه شنبه 5 خرداد 1404 زمان : 22:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

نمی‌دانم چطور بعضی‌ها می‌توانند اینقدر طولانی به خلق هنر ادامه دهند. کلینت ایستوود لعنتی هنوز هم فیلم می‌سازد، و آن مرد وقتی گرن تورینو در سال ۲۰۰۸ اکران شد، پیر به نظر می‌رسید. اعضای Shed the Skin به اندازه کلینت پیر نیستند، اما با این وجود، گنجینه‌ای از تجربه دارند. این گروه که در سال ۲۰۱۱ به عنوان ادای احترامی‌به گروه دث متال اوهایویی Blood of Christ که مدت‌ها از بین رفته بود، تشکیل شد، متشکل از چندین پیشکسوت اکستریم متال، از جمله خواننده/گیتاریست Ash Thomas (Faithxtractor، Crucified Mortals)، درامر Kyle Severn (Incantation)، نوازنده بیس Ed Stephens (Ringworm) و گیتاریست Matt Sorg (Ringworm، عضو سابق Blood of Christ) است. این گروه در چهار آلبوم قبلی خود، دث متال سرگرم‌کننده و بی‌نقصی را ارائه می‌داد که با حس ملودی دیوانه‌وار مشخص می‌شد. در حالی که آلبوم We of Scorn محصول ۲۰۱۸ از نظر من نقطه اوج آنها بود، آنها هرگز چیز بدی منتشر نکرده‌اند، اگرچه با Akerblogger موافقم که آلبوم The Forbidden Arts محصول ۲۰۲۰ کمی‌بیش از حد حجیم بود. با آلبوم The Carnage Cast Shadows، این گروه دوباره برگشته‌اند، اینجا تا ظاهراً به ما نشان دهند که این سگ‌های قدیمی‌هنوز هم کارشان را بلدند.

و صادقانه بگویم، آنها تا حدودی بلدند. آلبوم The Carnage Cast Shadows نشان می‌دهد که Shed the Skin هنوز هم بهترین کار خود را انجام می‌دهد، در حالی که به اندازه یک گروه جوان و سرزنده که تازه اولین آلبوم خود را منتشر کرده‌اند، الهام‌بخش است. مانند قبل، این آهنگ‌ها تا حد زیادی با حس شادی وصف‌ناپذیری به جلو می‌روند، که اغلب با خطوط گیتار ملودیک و ماهرانه‌ای همراه است که Carcass بعدی را به یاد می‌آورد. آهنگ تیتراژ آغازین از همان ابتدا این انرژی را برجسته می‌کند و دروازه‌ها را با درام‌های سریع و کوبنده و ریف سریع و لرزانی که مطمئناً راه خود را به مغز شما باز می‌کند، باز می‌کند. قطعه بعدی، «Crook of the Sacred Skies»، با تمپوهای مشابه و سریع، ضمن جلوگیری از تکرار با آکوردهای خشن‌تر ریف اصلی، به آهنگ شتاب می‌بخشد. در تمام این مدت، صدای Ash همچنان وحشی است، با غرغرهای دیوانه‌وار و درهم‌وبرهم او که گهگاه با صدای زیرتر و گوش‌خراش‌تر، به گونه‌ای که Deicide را به یاد می‌آورد، پوشیده می‌شود.

با توجه به پیشینه Shed the Skin، جای تعجب نیست که آنها می‌دانند چگونه یک آلبوم را خوب بسازند، اما The Carnage Cast Shadows به دلیل تنوع و طول قطعات کوتاهش به طور خاص موفق است. آهنگ‌هایی مانند «Ice Hearted Herald» و «Henge Tomb» با کند کردن تمپو در اوایل آلبوم، اوضاع را پیچیده‌تر می‌کنند، اما در نیمه دوم آلبوم است که اوضاع به طور خاص خوب می‌شود. لحظات آغازینِ ضرباهنگِ متقاطع در «Formorian Hordes» در ابتدا طوری به نظر می‌رسد که انگار قرار است یک آهنگِ Ringwormِ بازسازی‌شده باشد، قبل از اینکه آهنگ با ترکیبِ دوبیتی‌های پرش‌دار و یک تک‌نوازیِ ملودیکِ چرخشی که یادآورِ Kreatorِ مدرن است، چرخشی فوق‌العاده پیدا کند. «Scion of Nyx» آکوردهای ضخیمی‌را به شنونده القا می‌کند و از یک مکثِ دراماتیک برای تأثیرگذاریِ عالی استفاده می‌کند، در حالی که آهنگ پایانی، «Stolen from the Storm God»، از یک ملودیِ اصلیِ سنجیده‌تر برای پایان دادن به آلبوم به شکلی عالی استفاده می‌کند.

در کل، جای شکایت کمی‌وجود دارد. در حالی که آهنگ‌هایی مانند «Swarm and Talons» و «The Mind’s Vermin» به اندازه‌ی برادرانشان برجسته نیستند، واقعاً در اینجا برش بدی وجود ندارد، و این واقعیت که بسیاری از این یازده آهنگ کمتر از چهار دقیقه هستند، به این معنی است که هیچ چیز بیش از حد خوشایند نیست. بزرگترین مشکل، رشته‌ای از آهنگ‌های با تمپوی متوسط ​​در نیمه اول آلبوم است که پس از شدت و حدت دو قطعه اول، انرژی را کمی‌بیش از حد مهار می‌کند. خوشبختانه، تولید عالی است، با درام‌های کوبنده، تُن گیتار قوی و صدای کلی قدرتمند. مثل همیشه، اجراها نیز سرشار از الهام هستند، و هر عضو طوری به نظر می‌رسد که انگار تمام تلاش خود را می‌کند و در حین انجام این کار، انفجاری مطلق دارد. مت و اش هجوم بی‌پایانی از ریف‌ها و سولوهای پر جنب و جوش ارائه می‌دهند، کایل اجرای درام تهاجمی‌ارائه می‌دهد و به نظر می‌رسد هر لحظه مملو از آواز دیوانه‌وار اش است.

هیچ‌کس نمی‌گوید که این آلبوم دث متال را از نو خلق می‌کند، اما هدف Shed the Skin این نیست. این پروژه درباره مردانی است که در دث متال خوب بازی کردن دث متال خوب هستند. در آلبوم The Carnage Cast Shadows، آنها با ارائه اجراهای الهام‌بخش، آهنگ‌های متنوع و زمان‌های کوتاه موفق شده‌اند. کسانی که Shed the Skin را دنبال کرده‌اند، مطمئناً از این آلبوم به اندازه هر آلبوم دیگری که تا به حال منتشر کرده‌اند، لذت خواهند برد و در کارنامه مارک زد، این آلبوم یکی از بهترین آثار منتشر شده آنهاست. دل به دریا بزنید و آن سر لعنتی را بکوبید!

امتیاز: ۳.۵/۵.۰
برچسب: Hells Headbangers Records
تاریخ انتشار جهانی: ۱۶ مه ۲۰۲۵

بازدید : 4
دوشنبه 4 خرداد 1404 زمان : 23:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

بازسازی «لیلو و استیچ» دیزنی پس از فروش ۵۵ میلیون دلاری در روز جمعه و نمایش‌های پیش‌نمایش، در مسیر رسیدن به بزرگترین افتتاحیه آخر هفته یادبود تا به امروز است. اما سینماها این آخر هفته نه یک، بلکه دو فیلم پرفروش را به نمایش می‌گذارند، که «ماموریت: غیرممکن - حساب نهایی» پارامونت در روز افتتاحیه ۲۴.۸ میلیون دلار فروش داشت - که بهترین رقم در بین فیلم‌های این مجموعه جاسوسی طولانی مدت با بازی تام کروز است.

در صدر جدول، روز افتتاحیه «لیلو و استیچ» در ۴۱۱۰ سالن سینما، دومین روز بزرگ تا به امروز در سال ۲۰۲۵ است، درست پشت سر «فیلم ماینکرفت» که در ماه آوریل با فروش ۵۷.۱ میلیون دلار به دست آمد. این کمدی خانوادگی با درجه سنی PG می‌تواند در دو بخش، تام کروز را شکست دهد، نه تنها برای دو برابر کردن فروش افتتاحیه «حساب نهایی» در این آخر هفته رقابت می‌کند، بلکه از افتتاحیه چهار روزه «تاپ گان: ماوریک» در سال ۲۰۲۲ (۱۶۰ میلیون دلار) نیز پیشی می‌گیرد تا به رکورد جدیدی در افتتاحیه آخر هفته یادبود دست یابد.

این یک نمایش چشمگیر برای دیزنی است، به خصوص پس از اینکه عادتش به تولید بازسازی‌های لایو اکشن از انیمیشن‌های محبوب با «سفید برفی» به پایین‌ترین حد خود رسید، فیلمی‌که در ماه مارس با فروش جهانی ۲۰۴ میلیون دلار در برابر بودجه تولید ۲۵۰ میلیون دلاری، به شدت شکست. اما برخلاف آن بازسازی از یک فیلم تقریباً ۹۰ ساله، منبع «لیلو و استیچ» بسیار جوان‌تر است (به علاوه، ساخت این فیلم با بودجه تولید ۱۰۰ میلیون دلاری، به علاوه هزینه‌های بازاریابی، بسیار ارزان‌تر بود). نسخه اصلی انیمیشن در سال ۲۰۰۲ با فروش ۲۷۳ میلیون دلاری در سراسر جهان، عملکرد قابل قبولی در سینماها داشت، اما این بازسازی تنها در آخر هفته افتتاحیه خود از این فروش عبور خواهد کرد.

محبوبیت پایدار این فیلم انیمیشنی، «لیلو و استیچ» را به یک فیلم پرفروش و موفق تبدیل کرده است. نقدها معمولاً مثبت هستند، اما به نظر می‌رسد مخاطبان نیز مشتاق هستند، همانطور که از نمره درخشان «A» که توسط شرکت نظرسنجی سینماروها در سینما اسکور صادر شده، مشخص است. این نشانه خوبی برای هفته‌های آینده است، زیرا مدارس برای تابستان شروع به تعطیلی می‌کنند.

دین فلیشر کمپ کارگردانی این فیلم را بر عهده دارد، در حالی که مایا کیالوها، سیدنی الیزابت آگودونگ، بیلی مگنوسن،‌هانا وادینگهام، کورتنی بی. ونس و زک گالیفیاناکیس در این فیلم بازی می‌کنند. کریس سندرز، که نویسنده و کارگردان نسخه انیمیشنی اصلی بود، دوباره نقش صداپیشگی استیچ، موجود فضایی آبی وحشی را بازی می‌کند.

اما «ماموریت: غیرممکن - حساب نهایی» در رتبه دوم قرار دارد و با قدرت به سمت افتتاحیه‌ای با بالاترین رکورد در این مجموعه در ۳۸۵۷ سالن سینما پیش می‌رود. رکورد فروش سه روزه این مجموعه فیلم‌ها در سال ۲۰۱۸ توسط فیلم «ماموریت غیرممکن - فال‌اوت» با ۶۱ میلیون دلار ثبت شد. «حساب نهایی» در حال حاضر به دنبال شکستن این رکورد با ۶۳ میلیون دلار است و پیش‌بینی می‌شود که این رقم در تعطیلات چهار روزه به ۷۷ میلیون دلار برسد. مجموع فروش بین‌المللی در حال حاضر ۷۵.۹ میلیون دلار است. «ماموریت غیرممکن» همچنین از طریق بلیت‌های لوکس در آی‌مکس و سالن‌های بزرگ و ممتاز افزایش درآمد داشته است.


پارامونت و اسکای‌دنس مدیا عملاً به «حساب نهایی» متعهد هستند، فیلمی‌که بودجه تولید چشمگیر ۴۰۰ میلیون دلاری دارد و آن را به یکی از گران‌ترین فیلم‌های ساخته شده تاکنون تبدیل می‌کند، حتی قبل از احتساب بازاریابی جهانی آن. این هزینه با توجه به همکاری کروز و کریستوفر مک‌کواری (که سه فیلم قبلی را نیز کارگردانی کرده است) با رعایت پروتکل‌های کووید، دو اعتصاب‌هالیوودی و افزایش تورم در طول یک سال تولید، افزایش یافته است.

قیمت این فیلم به طرز چشمگیری افزایش یافته است. رکورد فروش جهانی «ماموریت غیرممکن» توسط «فال‌اوت» با ۷۹۱ میلیون دلار ثبت شد - رقمی‌که «حساب نهایی» برای رسیدن به موفقیت سینمایی باید از آن عبور کند و حتی بیشتر هم بشود. فیلم قبلی، «حساب مرده» محصول ۲۰۲۳، در پنج روز اول اکران داخلی ۷۴ میلیون دلار فروخت و سپس پس از اکران «باربی» و «اوپنهایمر» فروشش کاهش یافت و در نهایت با ۱۷۲ میلیون دلار فروش داخلی و ۵۷۱ میلیون دلار فروش جهانی به کار خود پایان داد. این سرنوشتی است که «حساب نهایی» امیدوار است از آن اجتناب کند.


اگرچه نقدها برای «حساب نهایی» مثبت بوده‌اند، اما استقبال از آن پایین‌تر از شهرت معمول این مجموعه به عنوان یک اثر محبوب منتقدان بوده است. سینمااسکور در نظرسنجی خود امتیاز بسیار مثبت «A-» را در بین سینماروها کسب کرد.


این همان چیزی است که در صدر بزرگترین آخر هفته روز یادبود در گیشه قرار دارد. این رکورد در حال حاضر در اختیار سال ۲۰۱۳ است که با عناوینی مانند «سریع و خشمگین ۶»، «خماری قسمت سوم» و «پیشتازان فضا به سوی تاریکی» مجموعاً ۳۰۶ میلیون دلار فروش داشت. (چه رکوردی شکسته شود چه نشود، این یک جهش بزرگ نسبت به سال گذشته است - که بدترین آخر هفته روز یادبود را در بیش از سه دهه تجربه کرد.) «لیلو و استیچ» و «حساب نهایی» پیشتاز هستند، اما اکران‌های قوی باقی‌مانده از زمان اکران، برتری بیشتری ایجاد می‌کنند.

«مقصد نهایی: دودمان‌ها» از برادران وارنر و نیولاین، روز جمعه ۵.۵ میلیون دلار دیگر به فروش خود اضافه کرد و پیش‌بینی می‌شود که فروش سه روزه آن به ۱۹ میلیون دلار برسد. این یعنی ۶۳ درصد کاهش نسبت به آخر هفته افتتاحیه چشمگیر قبلی.

این رقم برای عبور این دنباله ترسناک از مرز ۱۰۰ میلیون دلار فروش داخلی در طول یک هفته کافی است. برای احیای یک مجموعه ترسناک خاموش، رقم بدی نیست - در واقع، «خون‌آلودگان» در حال حاضر بالاترین فروش داخلی این مجموعه را تنها در یک هفته اکران دارد.

فیلم «صاعقه‌ها» از مارول در حال حاضر با اضافه کردن ۲.۴ میلیون دلار دیگر در روز جمعه، که ۴۲ درصد کمتر از مجموع فروش روزانه‌اش در هفته گذشته است، در جایگاه چهارم قرار دارد. این فیلم ابرقهرمانی اکنون از مرز ۱۶۴ میلیون دلار فروش داخلی عبور کرده است. اگرچه نقدهای بهتر به «صاعقه‌ها» کمک کرده است تا جایگاه خود را نسبت به فیلم قبلی مارول، «کاپیتان آمریکا: دنیای قشنگ نو»، تثبیت کند، اما باید تلاش کند تا از فروش داخلی ۲۰۰ میلیون دلاری آن فیلم پیشی بگیرد.

در جایگاه پنجم، «گناهکاران» همچنان در ششمین آخر هفته اکران خود، سهم خود را در جدول‌ها تثبیت می‌کند. این فیلم برادران وارنر روز جمعه ۲.۴ میلیون دلار دیگر به فروش خود اضافه کرد و انتظار می‌رود در بازه سه روزه، ۴۰ درصد کاهش فروش داشته باشد. فیلم هیجان‌انگیز و تحسین‌شده‌ی خون‌آشامی‌رایان کوگلر روز جمعه از مرز ۲۵۰ میلیون دلار فروش داخلی عبور کرد. این آخر هفته، این فیلم از «خماری قسمت دوم» (۲۵۴ میلیون دلار) عبور خواهد کرد و به یازدهمین فیلم پرفروش با درجه سنی بزرگسال در تمام دوران تبدیل خواهد شد. اگر بتواند «خماری» (۲۷۷ میلیون دلار) را پشت سر بگذارد، در بین ۱۰ فیلم برتر قرار خواهد گرفت - و البته از «جاذبه» (۲۷۴ میلیون دلار) نیز پیشی خواهد گرفت و به پرفروش‌ترین فیلم اکران‌شده در آمریکای شمالی از زمان «آغاز» (۲۹۲ میلیون دلار) در سال ۲۰۱۰ تبدیل خواهد شد.


همچنین، درام خانوادگی گاوبازی «آخرین رودیو» از استودیوی آنجل، این آخر هفته اکران شد و در ۲۲۰۵ سینما، ۲.۰۷ میلیون دلار در روز افتتاحیه فروخت. این فیلم که از سینمااسکور امتیاز «A» (عملاً برای اکران یک فیلم از آنجل) را کسب کرده است، به دنبال کسب رتبه ششم در اولین اکران خود است.


در همین حال، فیلم کمدی «دوستی» محصول A24 با بازی تیم رابینسون و پل راد که رابطه‌ی عاشقانه‌اش به هم خورد، در سومین آخر هفته‌ی اکران خود، ۹۹۵ سینما به تعداد سینماهای خود اضافه کرد و تعداد سینماهای خود را به ۱۰۵۵ رساند. این فیلم کمدی روز جمعه حدود ۱.۶ میلیون دلار فروش داشت.

بازدید : 4
دوشنبه 4 خرداد 1404 زمان : 23:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

۱۰ کتاب برتر علمی‌تخیلی تمام دوران

فیلم‌های ابرقهرمانی
چرا پاتریک ویلسوناولین فیلم مرد مورچه‌ای مارول را ترک کرد
وارنر برادرز پیکچرز

با توجه به شهرت موفقی که مارول استودیوز به آن معروف بود، به ویژه در سه مرحله اول، می‌توان به راحتی فراموش کرد که مسیر از "مرد آهنی" تا "انتقام‌جویان: پایان بازی" همیشه هموار نبوده است. مطمئناً، طرفداران اغلب دوست دارند در مورد مسیر کل حماسه بی‌نهایت طوری صحبت کنند که انگار همه چیز به طرز استادانه‌ای اجرا شده است، اما ما گاهی اوقات موانع موجود در طول مسیر را فراموش می‌کنیم. برخی از این موانع شامل کنار رفتن بازیگران فاز اول مانند ترنس‌هاوارد و ادوارد نورتون از نقش‌هایشان، کنار رفتن فیلمسازان اجاره‌ای از پروژه‌ها به دلیل "اختلافات خلاقانه" وحشتناک با کوین فایگی، یا حداقل در یک مورد، کنار گذاشته شدن یک فیلم به طور کامل (به نظر شما، "غیرانسان‌ها") می‌شود.

در دوران طلایی خود، مارول استودیوز به عنوان استودیویی که خروجی سینمایی آن، حداقل، شایسته بود، شهرت پیدا کرد. مطمئناً، بخشی از این منجر به طرح‌های کلیشه‌ای می‌شود، اما شخصیت‌های پویا که توسط بازیگران بااستعداد به تصویر کشیده شده‌اند، به این فیلم‌ها کمک کردند تا برای مخاطبانی که اغلب هرگز در زندگی خود کتاب کمیک را باز نکرده‌اند، حس تازگی داشته باشند. یکی از فیلم‌هایی که در بحبوحه مشکلات تولید موفق شد، اولین فیلم «مرد مورچه‌ای» بود. کارگردان پیتون رید و بازیگران فیلم، به رهبری پل راد، یک داستان اصلی سرگرم‌کننده خلق کردند که قلب و طنز خاص دنیای سینمایی مارول را تداعی می‌کرد. اگرچه فیلم قابل قبول از آب درآمد، اما بررسی سناریوی «چه می‌شد اگر...؟» که در آن به کارگردان اصلی ادگار رایت اجازه داده می‌شد تا دیدگاه خود را دنبال کند، که شامل پاتریک ویلسوننیز می‌شد، دشوار است.

پاتریک ویلسونتقریباً نقش جیم پکستون را در مرد مورچه‌ای بازی کرد

استودیو مارول

ادگار رایت از اوایل سال ۲۰۰۳ به «مرد مورچه‌ای» پیوست، زمانی که او و جو کورنیش طرحی برای این پروژه نوشتند، زمانی که این پروژه تحت نظر آرتیسان انترتینمنت در یک قرارداد تولید مشترک با مارول بود. رایت همچنان به این پروژه متصل بود و پس از تور تبلیغاتی‌اش برای فیلم «اسکات پیلگریم در برابر دنیا» فیلمنامه‌اش را به‌روزرسانی کرد و پس از تکمیل کار روی سومین و آخرین فیلمش در سه‌گانه‌ی «سه طعم کورنتو»، «پایان دنیا»، به دنبال کارگردانی فیلم بود. رایت در انتخاب بازیگران پل راد، مایکل داگلاس، مایکل پنیا، اوانجلین لیلی، کوری استول و پاتریک ویلسوننقش داشت.

پاتریک ویلسونبرای نقش جیم پکستون، افسر اداره پلیس سانفرانسیسکو و نامزد مگی (جودی گریر)، همسر سابق شخصیت اصلی داستان، انتخاب شد. با این حال، تولید «مرد مورچه‌ای» پس از جدایی ادگار رایت به تعویق افتاد. پیتون رید به عنوان کارگردان جدید فیلم جایگزین شد، در حالی که آدام مک‌کی و پل راد برای تکمیل فیلمنامه با هم همکاری کردند. مک‌کی و راد فیلمنامه را با رایت و جو کورنیش به اشتراک گذاشتند، که دو نفر آخر همچنان از داستان فیلم بهره می‌برند. با فیلمنامه جدید، شخصیت‌هایی که قرار بود مت جرالد و کوین وایزمن نقش آنها را بازی کنند، حذف شدند و تأخیرهای تولید منجر به انصراف ویلسون از فیلم به دلیل تداخل برنامه‌ها شد.

تا به امروز، پاتریک ویلسونهنوز در هیچ فیلمی‌از دنیای سینمایی مارول (MCU) بازی نکرده است. با این حال، با وجود انصراف از فیلم «مرد مورچه‌ای»، ویلسون هنوز جایگاه برجسته‌ای در تاریخ سینمای کمیک بوک دارد. یکی از برجسته‌ترین نقش‌های او، بازی در نقش دنیل دریبرگ، معروف به «جغد شب ۲»، در اقتباس سینمایی زک اسنایدر از رمان گرافیکی دی‌سی کامیکس در سال ۲۰۰۹ با عنوان «نگهبانان» بود. ویلسون همچنین یکی از شخصیت‌های ثابت دنیای سینمایی دی‌سی (که اکنون از بین رفته است) خواهد بود و در فیلم‌های «آکوامن» و «آکوامن و پادشاهی گمشده» جیمز وان، نقش اورم، معروف به «استاد اقیانوس» را بازی می‌کند.

مرد مورچه‌ای ادگار رایت هنوز بزرگترین مرد دنیای سینمایی مارول است که از صحنه خارج شد.

استودیو مارول

در ماه ژوئیه امسال، دهمین سالگرد انتشار «مرد مورچه‌ای» استودیو مارول خواهد بود. بخش زیادی از موفقیت فیلم به لطف بازیگرانش است، به ویژه پل راد که در نقش یک شخصیت اصلی دوست‌داشتنی و جذاب ظاهر می‌شود و جایگاهش در زندگی به طرز شگفت‌انگیزی از فهرست انتقام‌جویان در آن زمان متمایز است. در قلب فیلم، این یک فیلم ماجراجویی سرقت و داستان رستگاری برای اسکات لنگ و دکتر هنک پیم است که دومی‌به طرز شگفت‌انگیزی توسط مایکل داگلاس زنده شده است. قاب‌بندی روایی منحصر به فرد ملاقات با مرد مورچه‌ای اصلی در یک فلش‌بک، و به دنبال آن ملاقات با مرد مورچه‌ای رسمی‌MCU در یک پویایی به سبک استاد و شاگرد، رویکردی تازه بود و فیلم پر از تکنیک‌های بصری خلاقانه است که از مقیاس به روش‌های حماسی و طنزآمیز استفاده می‌کنند.

با این حال، هر چقدر هم که فیلم "مرد مورچه‌ای" پیتون رید محکم باشد، واضح است که ادگار رایت می‌توانست چیزی به مراتب خاطره‌انگیزتر خلق کند. سکانس‌های اکشن در فیلم وجود دارد که به وضوح از برخی از سبک‌های بصری خلاقانه رایت الهام گرفته شده‌اند، اما به هیچ وجه به عنوان ... عمل نمی‌کنند.

فراتر از تقلید از سبک اوست. بیش از یک دهه پس از جدایی رایت، واضح است که استودیو مارول واقعاً می‌خواست «مرد مورچه‌ای» در چارچوب زیبایی‌شناسی و چشم‌انداز تثبیت‌شده‌ی دنیای سینمایی مارول قرار گیرد و اگرچه همکاری آنها با رایت در نقطه‌ی خوبی آغاز شد، اما زمانی که این دنیای مشترک شکل گرفت، کوین فایگی مطمئناً پادشاه بود. از این رو، رید فیلمی‌از دنیای سینمایی مارول ارائه داد، در حالی که رایت فیلمی‌ارائه می‌داد که به وضوح از دیدگاه متمایز او بود - اتفاقاً در یک دنیای سینمایی بزرگتر اتفاق می‌افتاد.

هیجان‌انگیز خواهد بود که ببینیم ادگار رایت استعدادهای خود را به یک فرنچایز سینمایی دیگر می‌آورد، زیرا حساسیت‌های او که در شاهکار ژانر خود، «اسکات پیلگریم در برابر جهان»، به نمایش گذاشته شده بود، سبک و محتوای بیشتری نسبت به اکثر تولیدات دنیای سینمایی مارول به نمایش می‌گذارد. در سال‌های پس از جدایی او از «مرد مورچه‌ای»، رایت «بیبی درایور» را کارگردانی کرد که به اولین موفقیت بزرگ او در گیشه تبدیل شد و «دیشب در سوهو». فیلم بعدی رایت، اقتباسی جدید از «مرد فراری» است که گلن پاول در آن همان نقش اصلی را بازی می‌کند که آرنولد شوارتزنگر در فیلم سال ۱۹۸۷ ایفا کرده بود. «مرد فراری» قرار است در ۷ نوامبر ۲۰۲۵ به سینماها بیاید.

هنر بازتابی از جهان را با خود به همراه دارد. رسانه‌هایی که ما می‌سازیم، چه در زمانه‌ای آشفته و چه در زمانه‌ای آرام، به ما نشان می‌دهند که ما که هستیم، یا بودیم، یا چه می‌توانستیم باشیم، و تقریباً همیشه سیاسی است. داستان علمی‌تخیلی ماهیتاً سیاسی‌تر است، زیرا از ایده‌های بزرگی در مورد فناوری و کاربردهای آن، یا بحث‌هایی در مورد جنسیت و فردیت، یا نحوه برخورد ما با افراد بیگانه‌ای که به سختی آنها را درک می‌کنیم، الهام می‌گیرد. این مفاهیم توسط افراد ناآگاه به عنوان «بیدار» مورد تمسخر قرار می‌گیرند، گویی آگاهی فرهنگی و اجتماعی نوعی بیماری است، اما این افراد همچنین دوست دارند طوری رفتار کنند که گویی «بیدار» پدیده‌ای جدید است.

متأسفانه، این رفتار نسلی است، زیرا برخی از بزرگترین ذهن‌های علمی‌تخیلی اغلب مجبور بودند هویت خود را همانطور که بودند پنهان کنند - نفس نفس زدن! — زن، مانند جیمز تیپتری جونیور (آلیس شلدون) یا سی. جی. چری، یا افراد رنگین‌پوست بی‌شماری مانند ساموئل آر. دلانی، برنده جایزه هوگو. غنای تنوعی که داستان علمی‌تخیلی را شکل می‌دهد، از زمان پیدایش آن وجود داشته است.


داستان علمی‌تخیلی اغلب به عنوان یک اثر پیشگویانه نیز تلقی می‌شود، به طوری که "پیشتازان فضا" ارتباطاتی را اختراع کرد که در فضا گسترده می‌شوند، اچ. جی. ولز هواپیماها و بمب‌های اتمی‌را پیشنهاد داد، و "1984" تکان‌دهنده، جهانی از پاک‌سازی اقتدارگرایانه را مطرح کرد. حتی جیمز کامرون در مورد GPS و جنگ پهپادها حدس‌هایی زد. با این حال، در همه این موارد، این پیش‌بینی‌ها یا حدس‌های زیرکانه‌ای در مورد چگونگی تکامل فناوری موجود هستند، یا توسط رشته‌هایی از تاریخ که ما هنوز به شدت نیاز به یادگیری از آنها داریم، به هم متصل می‌شوند.


هیچ زمانی بهتر از اکنون برای بازنگری تاریخ از دریچه داستان علمی‌تخیلی وجود ندارد، و این‌ها 10 کتاب برتر علمی‌تخیلی تمام دوران هستند که نقطه شروع خوبی را ارائه می‌دهند.


۱۰. جنگ دنیاها، اچ. جی. ولز

پارامونت

داستان‌های علمی‌تخیلی با مضامین تهاجم آخرالزمانی، جذابیت مقاومت‌ناپذیری دارند. کافیست مصاحبه‌ای با اورسن ولز در مورد تأثیر اقتباس رادیویی‌اش از «جنگ دنیاها» را بررسی کنید و وحشتی را که تعداد زیادی از آمریکایی‌ها هنگام تماشای برنامه و فکر کردن به تهاجم موجودات فضایی در حال وقوع، تجربه کرده بودند، دوباره کشف کنید. اگرچه احساسات آنها به سرعت به آرامش تبدیل شد، اما این حس می‌تواند با پرسیدن از کسی که در ۱۱ سپتامبر کجا بوده، تکرار و تشدید شود. این تشبیه عمدی است و نسخه ۲۰۰۵ استیون اسپیلبرگ (تصویر بالا) در رساندن این نکته هیچ کم و کسری ندارد. وحشت تبدیل شدن بی‌گناهان به خاک در یک چشم به هم زدن، تنها چهار سال پس از حمله تروریستی به شهر نیویورک، کاملاً آشنا بود. ترس و خشم - که اغلب تبلیغ می‌شد - در «مهاجم» همچنان بزرگترین نکته داستان است. مرگ‌های نزدیک بی‌شمار تام کروز در طول فیلم، از این مضمون نمی‌کاهد.

با این حال، آن وحشت ذاتی از تهاجم بیگانگان، نقطه شروعی برای چیزی فراتر از کابوس‌های ستیزه‌جویانه است، و «جنگ دنیاها» نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد و به طرز عجیبی به نیروی تهاجمی‌در حال شکست خود اشاره نمی‌کند. در پیروزی بقا، رگه‌هایی از همدردی با بیگانگان در حال مرگ وجود دارد و «جنگ دنیاها» نه تنها به نقطه شروع داستان‌های تهاجم، بلکه به طور کلی به کاوش در مورد ورود غافلگیرکننده تبدیل می‌شود. خط سیر از سه‌پایه‌ها تا تازه‌واردان «ملت بیگانه» یا میگوهای «منطقه ۹» خطی مستقیم است و بررسی می‌کند که چه اتفاقی می‌افتد وقتی «جنگ» بین دنیاها ما را با چیزهای وحشتناکی رها می‌کند.

قدرت بر همسایگان جدیدمان. نژادپرستی و نسل‌کشی اتفاق می‌افتد. ولز قصد داشت امپریالیسم انگلیسی را نقد کند. او به اندازه کافی موفق شد تا به همه ما بیاموزد که چگونه این وحشت را در درون خود مرور کنیم.

9. من، ربات، ایزاک آسیموف

استودیوهای قرن بیستم

"من، ربات" مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه با موضوع خاص است که همه آنها رباتیک را از دیدگاه‌های تکنولوژیکی و جامعه‌شناختی بررسی می‌کنند. این کتاب، پیدایش سه قانون رباتیک است که نه تنها دهه‌ها داستان علمی‌تخیلی را شکل می‌دهد - "2001" تضمین می‌کند که HAL 9000 تلاش می‌کند به قوانین پایبند باشد، و بیشاپ (لنس هنریکسن) از "بیگانگان" به طور فعال آن را نقل می‌کند - بلکه اخلاق زندگی واقعی ما پیرامون ربات‌ها و قلمرو نوپای هوش مصنوعی را نیز شکل می‌دهد.

این قوانین ساده هستند. اول، یک ربات نمی‌تواند آسیب برساند، و نه از طریق عدم فعالیت خود، اجازه می‌دهد که به یک انسان آسیبی برسد. دوم، یک ربات باید از تمام دستورات داده شده توسط یک انسان پیروی کند، مگر اینکه با قانون اول در تضاد باشد. و سوم، یک ربات می‌تواند از خودش محافظت کند، مگر زمانی که با دو قانون قبلی در تضاد باشد.

این قوانین جای مانور زیادی دارند و داستان‌ها امکان اقتباس خلاقانه را فراهم می‌کنند. فیلم «من، ربات» ساخته الکس پرویاس (که در بالا دیده می‌شود) عمدتاً بر اساس عنوان «سه قانون» ساخته شده است، با جزئیاتی از خود داستان‌ها و جذابیت‌های ویل اسمیت و آلن تودیک. با این وجود، برای درک جذابیت مدرن هوش مصنوعی و علاقه ما به شگفتی‌های ژانر مانند «آسترو بات» و ستوان فرمانده دیتا، با آسیموف شروع می‌کنید.

برای یادگیری چگونگی براندازی قوانین آسیموف، خب، خود آسیموف می‌دانست که این قوانین فقط برای حفظ تعادل با ربات‌ها در محدوده عقلانیت انسانی کار می‌کنند. با وجود انواع غیرمنطقی پشت فرمان چندین نسخه امروزی از «هوش مصنوعی»، و با وجود پهپادها و سگ‌های رباتیک که به تدریج و با وجود هشدارهای جیمز کامرون مبنی بر اینکه چگونه یک ماشین ممکن است تصور خود از قوانین را تغییر دهد، ادعای میدان نبرد را دارند، یادآوری این نکته که نحوه برخورد اربابان ربات نهایی ما با ما به شدت به نحوه برخورد ما با آنها بستگی دارد، ترسناک است. خوب به نظر نمی‌رسد، اینطور نیست؟


8. دست چپ تاریکی، اورسولا کی. لگوین
واکر و شرکا،


انتقادات جنسیتی زیادی پیرامون «دست چپ تاریکی» وجود دارد که همه آنها دیدگاه‌های جالبی در مورد چگونگی تفسیر اتکای کتاب به ایجاد یک دنیای دوجنسیتی به منظور بررسی ایده‌های خودمان در مورد عشق اضافه می‌کنند. این انتقادات، که نشان می‌دهند چاپ اصلی کتاب با ضمایر غالب مردانه، قصد را به چیزی نزدیک‌تر به هنجارهای دگرجنس‌گرایانه مردانه تبدیل می‌کند، معتبر هستند. با این حال، می‌توان کتاب مربوط به نیات لگوئین را نیز در نظر گرفت که هدفش کنار گذاشتن تفاوت‌های جنسیتی برای ایجاد هماهنگی بالقوه بود.


این داستان، نوعی سازوکار سیاسی سنگین به سبک «بازی تاج و تخت» را در جهانی قرار می‌دهد که سفیر انسانی ما از همه قوانین آگاه نیست. در ابتدا، او حتی نمی‌فهمد که استراون، نخست وزیر سابق، متحد ثابت قدمی‌دارد و نمی‌داند استراون واقعاً چه احساسی نسبت به او دارد. مهمترین چیز یادگیری است، زمانی که برای گوش دادن و یادگیری یکدیگر صرف می‌شود، تا با تفاوت‌ها به عنوان چیزهایی برای یادگیری رفتار شود، نه موانع. این یک داستان دلسوزانه است، اگرچه امروز کمی‌نقص بیشتری دارد، و هنوز هم یکی از بهترین نمونه‌های خلق جهانی از «دیگری» برای نگاه به درون خودمان است. این کتاب، نقطه عطفی در داستان علمی‌تخیلی فمینیستی بود که اولین بار در سال ۱۹۶۹ چاپ شد و هنوز هم می‌تواند این تصور محض را که مردانگی همیشه پاسخ همه بیماری‌های اجتماعی نیست، به سخره بگیرد. ۷. نورومنسر، ویلیام گیبسون

الف/آس

وقتی «نورومنسر» نوشته می‌شد، تلویزیون‌ها فرستنده‌های پرتو کاتدی ضخیمی‌بودند که با جادو کار می‌کردند. رنگ یک کانال مرده، همانطور که گیبسون در سطر اول رمان آسمان را توصیف می‌کند، یک حرکت آشفته برف کثیف بود. امروز، یک کانال مرده اغلب خاکستری زغالی خالی است. جهان تغییر کرده است. آسمان هنوز هم دلهره‌آور است و ویلیام گیبسون هنوز سنگ بنای سایبرپانک مدرن را نوشته است. ماتریکس، همانطور که گیبسون تصور می‌کرد، هنوز دنیای ویران شده‌ی خواهران واچوفسکی از ربات‌های متخاصم نیست. این یک فضای سایبری عجیب و هندسی است؛ شبکه‌های سیستم‌های کامپیوتری به عنوان استعاره بصری. و در حال حاضر یک هوش مصنوعی نوپا در آن پنهان شده است، آماده است تا ما را وادار کند تا سوالات سختی در مورد بقای هویت و آگاهی خود بپرسیم، زمانی که در دریای خروشان اطلاعات دیجیتال غرق می‌شویم.

امروزه، ما به طور ضمنی درک می‌کنیم که برای یک هکر ورود به فضای مجازی و انجام کار سرقت اطلاعات به چه معناست. ما خودمان این کار را با بازی «سایبرپانک ۲۰۷۷» انجام داده‌ایم. ما شاهد بودیم که نئو (کیانو ریوز) در سه‌گانه‌ی «ماتریکس» از آن فراتر می‌رود. ما دیدیم که سرگرد موتوکو کوساناگی از آن برای ترکیب با آگاهی ماشینی در «شبح درون پوسته» استفاده می‌کند. همه چیز با کیس، کابوی بدشانس کنسول و یک کارمند اجیر شده شروع می‌شود که یا او را می‌کشد یا کل دنیای سایبری نوپا را دستخوش انقلابی می‌کند.


۶. پیک‌نیک کنار جاده، آرکادی و بوریس استروگاتسکی

گوسکینو

دو داستان علمی‌تخیلی عالی وجود دارد که انسان‌ها را در مجاورت آثار بیگانه‌ی غیرقابل توضیحی قرار می‌دهد که ممکن است باعث آخرالزمان شوند.

تغییرات تیک گونه ما را تغییر می‌دهد. یکی از آنها بهترین فیلم علمی‌تخیلی تمام دوران است، فیلم کلاسیک "2001: یک اودیسه فضایی". دیگری، "پیک نیک کنار جاده"، رمان بهتری است. این فیلم اقتباسی آزاد از فیلم دارد که فیلمنامه آن توسط استروگاتسکی‌ها نوشته شده است. "استاکر"، فیلم برجسته و تأمل‌برانگیز آندری تارکوفسکی، حتی نام فرنچایز بازی "S.T.A.L.K.E.R." را نیز به خود اختصاص داده است، که فیلم، کتاب و فاجعه چرنوبیل (که 14 سال پس از انتشار "پیک نیک کنار جاده" اتفاق افتاد) را در یک مخلوط کن قرار می‌دهد.

بخش پایانی کتاب است که نمادین است، جستجوی یک هدیه جادویی که در "استاکر" به فرصتی برای تکامل طبیعی تبدیل شده است. در این زمان، شخصیت اصلی داستان ما، ردریک، دهه‌ها تجربه در جستجوی زباله‌های پیک نیک بیگانگان دارد؛ مصنوعاتی که باعث ایجاد اثرات غیرممکن می‌شوند. این بار، موکل او به دنبال گوی طلایی است که شاید با آرزوی درست، دنیا را تغییر دهد. با این حال، ردریک برای فرزندش که به دلیل اثرات فزاینده منطقه، جهش‌یافته به دنیا آمده، چیز بهتری می‌خواهد و حاضر است برای رسیدن به آن، موکل خود را فدا کند.

اینکه ردریک موفق شود یا نه، جای بحث دارد. آنچه مورد بررسی قرار می‌گیرد، انسانیت ما در مواجهه با غیرقابل درک بودن مطلق جهان است. «پیک نیک کنار جاده» لایه مناسبی از وحشت باستانی را به ژانری مرتبط با علم منطقی اعمال می‌کند، در این مسیر، شلیک گلوله به تولیدکنندگان سلاح فرصت‌طلب و نحوه برخورد بی‌رحمانه بشریت با محیط زیست خود را نشان می‌دهد. مورد دوم هسته اصلی «استاکر» را تشکیل می‌دهد و جنبه‌های بیگانه‌تر داستان را کنار می‌گذارد تا ویرانه‌های منطقه را با آنچه که ما با یکدیگر کرده‌ایم، مقایسه کند. ۵. داستان ندیمه، مارگارت اتوود

هولو

«داستان ندیمه» بیشتر وقت خود را صرف صفحاتی با مفاهیم ضمنی نه چندان پوشیده می‌کند، درباره اینکه چگونه نه تنها این اتفاق می‌تواند در اینجا رخ دهد، بلکه چگونه می‌توان مردانی را که می‌خواهند این اتفاق بیفتد شناسایی کرد، اولین گام‌ها در دنیای گیلیاد چگونه خواهد بود، و چگونه، با ذره‌ای امید، می‌توان از این آینده جان سالم به در برد و در برابر آن مقاومت کرد. تاریک‌ترین وحشت رمان این است که بدانیم اتوود به راحتی از تاریخ الهام گرفته تا چیزی خلق کند که دلتان می‌خواهد آن را به عنوان یک داستان محض رد کنید.

در میان یادداشت‌های او، حکایات تاریخی مانند این وجود دارد: در سال ۱۹۶۷، نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور رومانیایی، سقط جنین و پیشگیری از بارداری را از طریق فرمان ۷۷۰ جرم اعلام کرد تا جمعیتی ثروتمندتر ایجاد کند. این فرمان اصرار داشت که همه زنان چهار (بعدها پنج) فرزند به دنیا بیاورند و آن را از طریق پلیس مخفی اجرا می‌کرد. بسیاری از این کودکان می‌مردند. اما برخلاف فلوریدا، چائوشسکو سقط جنین را در موارد تجاوز و زنای با محارم مجاز می‌دانست. اتوود همچنین یک تکه روزنامه مربوط به سال ۱۹۸۶ را نگه داشته بود که این نقل قول را روی آن نوشته بود: «سرمایه‌داران فوق‌العاده میهن‌پرست و افراطی که این روزها آمریکا را اداره می‌کنند، تصمیم گرفته‌اند که ما باید بیشتر «این کار» را انجام دهیم... ما به اندازه کافی سریع تولید مثل نمی‌کنیم تا از کمونیست‌های کثیف و جهان سومی‌های تاریک جلوتر باشیم.» ایلان ماسک این جمله را اخیراً در نوامبر ۲۰۲۴ تکرار کرد.

«داستان ندیمه» خواندنی نیست و در شش فصل، مینی‌سریال هولو فقط درد را تشدید می‌کند، زیرا آفرد (با بازی الیزابت ماس) (که در بالا دیده می‌شود) وحشت‌های اضافی تبدیل شدن به یک قهرمان در یک دیدگاه ناخوشایند از جهان را به جان می‌خرد. حتی ممکن است از شنیدن این داستان خسته شده باشید. تصور کنید که زنان زندگی شما چقدر خسته هستند، هر روز لعنتی از خواب بیدار می‌شوند تا بفهمند گیلیاد جدید اکنون سعی در اجرای چه چیز دیگری دارد. به ما لطفی کنید: کتاب را بخوانید و به ما در داستان‌پردازی مجدد آن کمک کنید.

۴. مریخی، اندی ویر

استودیو قرن بیستم

هر رمان علمی‌تخیلی بزرگی ناامیدکننده نیست. اندی ویر با «مریخی» به صحنه آمد، کتابی پر از جزئیات علمی، اما با حال و هوای پرانرژی و پرفروش، آنقدر پرشور که به سرعت به فیلمی‌به همان اندازه پرانرژی با بازی مت دیمون تبدیل شد. این کتابی است که بیش از آنچه که می‌خواستید در مورد نحوه پرورش سیب‌زمینی به شما می‌گوید، اما مارک واتنی دقیقاً از این فرصت برای انجام این کار استفاده نمی‌کند. حتی اگر او بتواند اولین دزد فضایی ما شود.

«مریخی» بهترین نوع تبلیغات طرفدار ناسا است و به ما یادآوری می‌کند که برخی از درخشان‌ترین ذهن‌هایی که سعی می‌کنند ما را در میان ستارگان شکوفا کنند، از بزرگترین احمق‌های روی زمین هستند و لیاقت عشق و حمایت ما را دارند. آنها آرمان بشریت هستند: به دنبال راه‌هایی برای یادگیری و تکامل مانند بزرگترین قهرمانان علمی‌تخیلی ما هستند، اما با ابزارهای زندگی واقعی که در دست داریم. اگر از شوخی‌های سبک MCU خوشتان نمی‌آید، احتمالاً از سبک نویسندگی ویر هم خوشتان نخواهد آمد. ممکن است از فیلم هم خوشتان نیاید. با حضور شان بین به عنوان مدیر پرواز ناسا برای بهترین شوخی «ارباب حلقه‌ها» که یک احمق می‌تواند به آن امیدوار باشد، فیلم خوش‌بینی جهانی و اعتراض «همه ما در این ماجرا با هم هستیم» را به چیزی تبدیل می‌کند که واقعاً مایه آرامش است.

این لحنی است که در دنباله بامزه‌تر ویر، «پروژه سلام مری»، نفوذ می‌کند، فیلمی‌که در اقتباس آن، رایان گاسلینگ، سلطان فیلم‌های هیمبو، را در نقش دیگری که برایش زاده شده است، به تصویر می‌کشد. ما در داستان‌های علمی‌تخیلی خود شایسته خوش‌بینی هستیم و به دلایلی نیاز داریم تا برای بهتر شدن مبارزه کنیم.

آینده. اندی ویر استاد نشان دادن دلیل این موضوع به ماست: چون ما همچنان مراقب یکدیگر هستیم، حتی وقتی که اوضاع خیلی سخت است.


۳. فارنهایت ۴۵۱، ری بردبری

اچ‌بی‌او

"فارنهایت ۴۵۱" فقط یک بیانیه ضد سانسور نیست. همچنین هشداری علیه تبلیغات رسانه‌ای و علیه ظهور فناوری است که هدف آن دور کردن ذهن ما از درون‌نگری متفکرانه‌ای است که کتاب‌ها می‌توانند ارائه دهند. بردبری پیش‌بینی می‌کند که همزمان با سوختن کتاب‌ها، هدفون‌ها ذهن مردم را با آشغال‌هایی پر می‌کنند که صرفاً برای سرگرمی‌و حواس‌پرتی هستند و بی‌سوادی و بی‌علاقگی را گسترش می‌دهند. اصلاً آشنا نیست، درست است؟

اما کتاب‌ها در "فارنهایت ۴۵۱" سانسور می‌شوند و واقعاً می‌سوزند؛ همانطور که نازی‌ها کتاب‌هایی را که مخالف و مضر می‌دانستند، می‌سوزاندند، همانطور که آپارتاید آفریقای جنوبی در طول دهه ۷۰ کتاب‌ها، از جمله نسخه‌هایی از رمان بردبری را می‌سوزاند، همانطور که حتی امروز هم کتاب‌ها ممنوع هستند و گاهی اوقات توسط سازمان‌های مذهبی راست‌گرا که خود را به عنوان مادران نگران جا زده‌اند، سوزانده می‌شوند. برخی از الیگارش‌ها ممکن است نقل کنند که سوزاندن لذت‌بخش بود، زیرا آنها وب‌سایت‌های دولتی را پاک می‌کردند و داده‌های حیاتی امنیت عمومی‌را مسدود می‌کردند، در حالی که اطلاعات مالی و شخصی را می‌دزدند. مسدود کردن فیلم ویرایش نشده یک مرد ثروتمند که در مراسم تحلیف ریاست جمهوری سلام نازی می‌دهد، لذت‌بخش بود. فاشیست‌ها می‌دانند که تفکر آزاد و تحلیل انتقادی تهدیدی برای هر رژیم اقتدارگرا است. بردبری این را درک می‌کرد. «فارنهایت ۴۵۱» را بخوانید و دلیل آن را دوباره بیاموزید.

می‌توانید اقتباس سال ۲۰۱۸ (تصویر بالا) را نادیده بگیرید، مگر اینکه طرفدار پر و پا قرص مایکل بی. جردن و مایکل شانون باشید. بازی‌های آنها خوب است، اما پایان فیلم توهین‌آمیز است و نقش ذهن انسان و نیاز ما به یادآوری تاریخمان را به یک ابزار داستانی که توسط کسی که زمانی حکایتی جالب در یک مجله علمی‌عامه‌پسند درباره DNA بی‌ارزش خوانده بود، القا شده است، تقلیل می‌دهد.


۲. فرانکنشتاین، مری شلی

یونیورسال

لیدی گاگا همیشه هیولای مادر ما خواهد بود، اما برای مورخان علمی‌تخیلی، مری شلی اولین کسی بود که این عنوان را به خود اختصاص داد. وحشت گوتیک حجابی را دور "فرانکنشتاین" می‌پیچد و به سختی جایگاه آن را به عنوان اولین رمان علمی‌تخیلی پرفروش پنهان می‌کند. موهبت اراده آزاد، علیرغم نیات خالق آن، به مخلوق نیرو می‌بخشد، در حالی که اعمال ویکتور فرانکنشتاین به ماهیت روح مربوط می‌شود. همه اینها به سمت پرسش‌هایی در مورد مسئولیت خالق، چه فانی و چه الهی، می‌رود.


"فرانکنشتاین" بسیار عمیق‌تر از همتایان هیولایی خود در فیلم است، به همان اندازه که همه آنها سرگرم‌کننده هستند. در رمان، هیچ فریادی در آسمان طوفانی یا لال‌های سبزپوست غرغرکنانی که بچه‌ها را به برکه می‌اندازند، وجود ندارد، با وجود اینکه بوریس کارلوف به عنوان یکی از هیولاهای اصلی فیلم ما در «فرانکشتاین» محصول ۱۹۳۱ چقدر نمادین است. حتی اجرای هیجان‌انگیزی از «پوشیدن روی ریتز» وجود ندارد، که یکی از بهترین لحظات سینمایی مل بروکس باقی مانده است (هرچند که تقریباً حذف شد). در عوض، موجود، آن پرومتئوس مدرن زندگی دزدیده شده، سخنور و مصمم است و از لحظه بیدار شدن خالق خود را آزار می‌دهد.

گوشت خام به چیزی زیبا تبدیل شده است، اما عمل تحمیل زندگی به این گولم، به آن زشتی ضمنی عمل دزدیدن آتش حیات‌بخش خدا را داده است. و تنها چیزی که می‌خواهد فرصتی برای عشق ورزیدن، زندگی کردن به عنوان یک انسان است، حتی دانستن اینکه دنیا چگونه او را می‌بیند. ویکتور از آنچه ساخته فرار می‌کند، اما هرگز نمی‌تواند واقعاً فرار کند. دکتر هربرت وست هنوز هم از موفقیت فرانکنشتاین آب دهانش راه می‌افتد، حتی در حالی که پزشک دیوانه لاوکرفت دائماً نکات را از دست می‌دهد ساخته شده است.


۱. تل‌ماسه، فرانک هربرت

برادران وارنر

"تل‌ماسه" صرفاً یک اثر برجسته در اپرای فضایی نیست. این یک رساله کهکشانی، گسترده در تاریخ و همه‌جانبه در مورد تکامل بشریت و جهش کنترل انسان است. این کتاب درسی است که چگونه می‌توان سیاست‌های پیچیده خیانت به فدراسیون‌های تجاری را به چیزی مرتبط و جالب تبدیل کرد. "تل‌ماسه" یک انتقاد اولیه در مورد ماهیت خون برای نفت قدرت‌های کنترل‌کننده جهان است که اوپک، سازمانی که هنوز هم صادرات نفت را کنترل می‌کند، را هدف قرار می‌دهد. آنها که در نقاب CHOAM، یک نهاد یکپارچه که تمام تجارت را کنترل می‌کند و از انجمن فضایی به عنوان دیپلمات خاموش خود استفاده می‌کنند، پنهان شده‌اند، به اندازه امپراتور پادیشاه، دشمن آراکیس هستند. اما "تل‌ماسه" به سیاست‌های مالی آشکار یا کاربرد نسبتاً ظریف ایمان اسلامی‌خود بسنده نمی‌کند.

سیاست جنسیتی شریک دیگری است، زیرا قدرت زنانه وزن غیرمعمولی در بنه گسریت و زنان آراکیس پیدا می‌کند. این موضوعی است که عجیب‌تر می‌شود و رک و پوست کنده بگویم، در حالی که کتاب‌های بعدی این حماسه سعی می‌کنند قدرت و تمایلات جنسی را در یک کمدی در مورد اینکه دانکن آیداهو که دائماً در حال تولد دوباره است چقدر خوب است، به هم پیوند دهند، گمراه می‌شود، با این حال این تلاش جذاب است و بنه گسریت را به یکی از جذاب‌ترین سازمان‌های داستانی تبدیل می‌کند.


قدرت زنانه پیش‌زمینه اقتباس دنیس ویلنوو است که به شدت بر دسیسه‌های بنه گسریت از طریق لیدی جسیکا (ربکا فرگوسن) تمرکز دارد، در حالی که با تقویت چانی (زندایا) به عنوان یک شخصیت اصلی در "Dune: Part Two" به آراکیس و مردمش همدلی می‌دهد. آلیا (آنیا-تیلور جوی) و پرنسس ایرولان (فلورانس پوگ) پیشنهاد می‌دهند

دیدگاه‌های اضافی به رویدادهای معنوی و سیاسی. تضادهای بین این زنان و پل آتریدس، مرد مزاحم تیموتی شالامه، راهی شخصی برای بررسی درگیری لندسراد ایجاد می‌کند.

بدون "تل‌ماسه"، ما هرگز "بازی تاج و تخت" نداشتیم، چه برسد به "جنگ ستارگان". مسیح به دلیلی در اینجا حکومت می‌کند.

برادران وارنر

این آخر هفته، نیل بلومکمپ، کارگردان، عضو جدیدی را به یک باشگاه اختصاصی اضافه می‌کند: فیلم‌هایی با ربات‌های واقعاً جالب. این مجموعه‌ای از فیلم‌های بزرگ و کوچک است که داستان را با شخصیت‌های ساخته شده از فلز و سیم به جلو می‌رانند. گاهی اوقات آنها تهدیدآمیز هستند، گاهی اوقات خنده‌دار، اما بهترین ربات‌های فیلم همیشه فراموش نشدنی هستند.

به افتخار فیلم بلومکمپ، چپی، من 25 ربات سینمایی مورد علاقه‌ام را در تمام دوران رتبه‌بندی کرده‌ام. کار آسانی نبود. تفاوت‌های ظریف زیادی وجود دارد که باید در نظر بگیرید. آیا سایبورگ یک ربات است؟ آیا یک موجود فضایی یک ربات است؟ برای مثال، دارث ویدر درست مثل روبوکاپ «بیشتر ماشین است تا انسان». آیا هر دو ربات هستند؟ در نهایت من به حس درونی‌ام رجوع کردم. اگر شخصیت حس ربات بودن را القا می‌کرد، یا ماهیت رباتیک آن چیزی به فیلم اضافه می‌کرد، در این لیست قرار می‌گرفت. ضمناً، این (یک بار دیگر) یک لیست شخصی است. من با فیلم‌های وست‌ورلد یا روزی که زمین از حرکت ایستاد بزرگ نشدم. من هرگز واقعاً احساس نکردم که کپی‌های بلید رانر ربات هستند. بنابراین کمی‌عجیب و غافلگیرکننده است، اما امیدوارم به همین دلیل باشد که می‌خواهید آن را بررسی کنید. برای آشنایی با ۲۵ ربات برتر سینمایی تمام دوران، همین الان اقدام کنید.

۲۵. چپی، چپی (۲۰۱۵)
سونی پیکچرز

بله، آخرین ساخته نیل بلومکمپ جدید است. و نه، فیلم آنقدرها هم خوب نیست. اما چپی برخلاف هر رباتی است که تا به حال دیده‌اید، معصومیت و قدرت را در یک بسته بسیار جالب و سرگرم‌کننده گنجانده است. ۲۴. نگهبانان آینده، مردان ایکس: روزهای گذشته آینده (۲۰۱۴)

استودیوهای قرن بیستم

نگهبانان همیشه بخش بزرگی از دنیای مردان ایکس بوده‌اند. من عاشق آنها در کمیک‌ها بودم و در حالی که اولین حضور بزرگ آنها در سینما با ریشه‌های کتاب‌های کمیک آنها بسیار متفاوت بود، آنها زیبا، کشنده و آنقدر شکست‌ناپذیر بودند که مردان ایکس برای پیروزی بر آنها مجبور شدند زمان را تغییر دهند.

۲۳. نگهبانان، ماتریکس (۱۹۹۹)
برادران وارنر

ماشین‌های کشتار عنکبوت‌مانند که در شاهکار واچوفسکی‌ها بر دنیای واقعی حکومت می‌کنند، هم وحشتناک و هم واقعاً، واقعاً شیک هستند. شما از آنها می‌ترسید، اما می‌خواهید بیشتر ببینید.

۲۲. ژیگولو جو، هوش مصنوعی هوش مصنوعی (۲۰۰۱)
برادران وارنر

دیوید با بازی‌هالی جوئل آزمنت شاید شخصیت اصلی بوده باشد، اما این شخصیت جود لا بود که همیشه مرا می‌خنداند. ویژگی‌های ملموس انسانی و شخصیت جذاب او واقعاً بی‌نظیر است.

۲۱. رابی، سیاره ممنوعه (۱۹۵۶)
ام‌جی‌ام

او دست و پا چلفتی است، عجیب است، اما کمتر رباتی به اندازه رابی ربات نمادین، تأثیرگذار یا به یاد ماندنی است.

۲۰. ایو، وال-ای (۲۰۰۸)
دیزنی

ایو، شیک، قوی و سرشار از قلب، نیرویی است که باید روی او حساب کرد. او اسلحه دارد، طراحی خیره‌کننده‌ای دارد و با چند کلمه، شخصیتی بیشتر از برخی انسان‌ها با میلیاردها کلمه دارد.

۱۹. جیپسی دنجر، حاشیه اقیانوس آرام (۲۰۱۳)
برادران وارنر

این یاگر خشن و سرسخت شاید برای هدایت به دو نفر نیاز داشته باشد، اما این مانع از آن نمی‌شود که او شرور و تقریباً فناناپذیر باشد. در دنیایی از ربات‌های غول‌پیکر، او پادشاه است.

۱۸. دات ماتریکس، توپ‌های فضایی (۱۹۸۷)
ام‌جی‌ام

دات ماتریکس، با بازی مرحوم و عالی جون ریورز، یک شوخی بی‌نظیر برای C-3PO است. او بامزه است، محافظ است و یک دزدگیر بکر دارد. چه چیزی را نمی‌شود دوست نداشت؟

۱۷. ED-۲۰۹، پلیس آهنی (۱۹۸۷)
اوریون پیکچرز

اولین باری که ED-۲۰۹ را در پلیس آهنی دیدم، به سختی می‌توانستم یک شرور ترسناک‌تر از او را تصور کنم. آن چهره با ابهت هنوز هم پابرجاست. کمی‌بزرگ است، اما کاملاً شرور است.

۱۶. IG-88، جنگ ستارگان: امپراتوری ضربه می‌زند (۱۹۸۰)
استودیوهای قرن بیستم

فیلم‌های جنگ ستارگان چیز زیادی در مورد این شکارچی جایزه‌بگیر لاغر اندام که به طور خلاصه در یک ناوشکن ستاره‌ای ملاقات می‌کنیم، به ما نمی‌گویند، اما طراحی او فراموش‌نشدنی و با ابهت است. یا شاید فقط به این دلیل است که من در کودکی صاحب این اسباب‌بازی بودم.

برای ادامه خواندن و یافتن ۱۵ ربات برتر سینمایی تمام دوران، روی لینک زیر کلیک کنید.

۱۵. بروس، آرواره‌ها (۱۹۷۵)
یونیورسال پیکچرز

این کمی‌تقلب است. در فیلم، بروس آرواره‌ها، یک کوسه سفید بزرگ قاتل و زنده است. او زنده است. این انتخاب من نیست. من رباتی را انتخاب می‌کنم که استیون اسپیلبرگ برای ایجاد آن جلوه‌ها استفاده کرد. مدل مکانیکی واقعی. آنقدر بد بود که فیلم را خوب کرد و در لیست من جایی پیدا کرد.

۱۴. T-1000، ترمیناتور ۲: روز داوری (۱۹۹۱)

تری-استار پیکچرز
تی-۱۰۰۰ با تخریب فلز مایع و چهره‌ای عروسکی و علاقه به "گالریا"، به معنای واقعی کلمه در کلاس جیمز کامرون ترسناک بود.

دنباله‌ی ic. او همچنین برخلاف هر رباتی بود که قبلاً دیده بودیم.


۱۳. اتم، فولاد واقعی (۲۰۱۱)
ربات مبارز که به قهرمان تبدیل می‌شود، قلب و روح این ترکیب سرگرم‌کننده و دست کم گرفته شده از علمی‌تخیلی و ورزشی است. او شخصیت، داستان عالی و واقعاً می‌تواند مشت بخورد.


۱۲. آپتیموس پرایم، ترنسفورمرز (۲۰۰۷)

پارامونت پیکچرز

من عاشق انیمیشن آپتیموس پرایم هستم، اما نسخه لایو اکشن مایکل بی در اینجا برنده است. او یک شاهکار غیرقابل درک از طراحی است که هم زیبا و هم به نوعی واقع‌گرایانه است. خود شخصیت نیز عالی است، یک رهبر مادرزاد با وقار باورنکردنی.


۱۱. سی-۳پی۰، جنگ ستارگان (۱۹۷۷)

استودیو قرن بیستم

اگر من را می‌شناسید، این رتبه احتمالاً کمی‌تعجب‌آور است. ببینید، من عاشق این ربات پروتکل عصبی و دست و پا چلفتی هستم. او قلبی از طلا و بدنی آماده برای همراهی دارد. او فقط به اندازه برخی از همتایان رباتیک خود عمل نمی‌کند.


10. ربات انسان‌نما، متروپولیس (1927)

Parufamet

به عبارت ساده، تأثیرگذارترین ربات سینمایی تمام دوران، چه از نظر طراحی و چه از نظر عملکرد. نمادین، زیبا، یک شگفتی واقعی.


9. وال-ای، وال-ای (2008)

دیزنی

کمتر رباتی تا به حال شخصیت یا دوست‌داشتنی بودن این ساخته پیکسار را داشته است. او قهرمان و آسیب‌پذیر است. یک کارگر فداکار و یک رمانتیک واقعی. وال-ای واقعاً فوق‌العاده است. در حالی که اینجا هستید، برخی از نکات پنهان وال-ای را که ممکن است هنگام تماشای فیلم از دست داده باشید، بررسی کنید. ۸. داریل، D.A.R.Y.L (۱۹۸۵)

پارامونت پیکچرز

در دوران کودکی، ربات‌ها به ندرت به اندازه داریل قابل درک و باحال بودند. او مثل من بچه بود، بنابراین می‌خواستید جای او باشید. مهربانی و در نهایت، رازهایی در او وجود داشت که عشق من به این شخصیت را تثبیت کرد.


۷. جینکس، اردوگاه فضایی (۱۹۸۶)
استودیو قرن بیستم

این یکی دیگر از آن ربات‌هایی است که در دوران کودکی من طنین‌انداز شد. جینکس ظاهری متمایز، شخصیتی عالی و یک قانون‌شکن دارد. به علاوه، او در یکی از جذاب‌ترین مکان‌های جهان با خواکین فینیکس دوست است.


۶. بیشاپ، بیگانگان (۱۹۸۶)
استودیو قرن بیستم

برخلاف همتای قبلی‌اش، اش، بیشاپ نقص ندارد. او وفادار، شجاع، یک نابغه با چاقو، یک نابغه به طور کلی است و شخصیت بسیار خوبی دارد... برای یک ربات.


۵. روبوکاپ، پلیس آهنی (۱۹۸۷)
اوریون پیکچرز

الکس مورفی شاید بیشتر از اینکه ربات باشد، انسانی باشد، اما جنبه رباتی اوست که او را بسیار خاص، به‌یادماندنی و به‌سادگی جذاب می‌کند. طراحی فوق‌العاده جذاب، یکی از اسلحه‌های مورد علاقه من در تمام دوران و هر کسی که بتواند ED-209 را شکست دهد، از نظر من خوب است.


۴. تی-۸۰۰، نابودگر (۱۹۸۴)
تری-استار پیکچرز

او خوب است، بد است، محافظ است، شهید است، نقش نمادین آرنولد شوارتزنگر در نقش ربات توقف‌ناپذیر به‌سادگی فراموش‌نشدنی است. و در حالی که من نسخه T2 (تصویر بالا) را ترجیح می‌دهم، آن نسخه بدون نسخه اول وجود نداشت، بنابراین ما آن‌ها را با هم ترکیب می‌کنیم.


۳. جانی-۵، اتصال کوتاه (۱۹۸۶)
تری-استار پیکچرز

جانی-۵ که در دهه هشتاد میلادی بزرگ شد، خاطره‌انگیزترین ربات موجود در بازار بود. او علاوه بر اینکه یکی از عناصر اصلی فرهنگ پاپ بود، بامزه، دیوانه و برخلاف اکثر ربات‌های دیگر در این لیست، بسیار رباتیک بود. او واقعاً شبیه انسان نبود، جز اینکه قلبی مانند انسان داشت.


۲. غول آهنی، غول آهنی (۱۹۹۹)
وارنر برادرز

خلق شگفت‌انگیز برد برد، تماماً درباره دوگانگی است. او یک سلاح است، یک محافظ است، بد است، خوب است، حال و هوای رترو دارد، اما مملو از فناوری مدرن است. غول آهنی یک ربات فوق‌العاده زیبا و عالی است.


۱. R2-D2، جنگ ستارگان (۱۹۷۷)
۲۰th Century Studios

R2-D2 هر چیزی است که از یک ربات می‌خواهید. او کاریزما دارد، مبتکر است، بامزه، بامزه، شجاع و به طرز دیوانه‌واری انعطاف‌پذیر است. طراحی‌اش فراموش‌نشدنی است و در مواقع ضروری کاملاً ضروری است. تقریباً، او بهترین ربات سینمایی تاریخ است.

اوریون پیکچرز

گاهی اوقات، یک فیلم با درجه سنی R تجربه‌ای است که مطمئن نیستیم قرار است از آن لذت ببریم. نه مثل هیجان تابوگونه‌ی جنایت واقعی، یا درد رهایی‌بخشی که با برخی مستندها همراه است. بیشتر شبیه احساسی است که مطمئن نیستیم مخاطب مورد نظر این فیلم کیست... و خدای من، آیا ما آن مخاطب هستیم؟ ما در حال تماشای چیزی هستیم که از مرز سلیقه‌ی خوب فراتر می‌رود، و شاید فقط از آن لذت می‌بریم.

این یک اثر هنری است

معمای پیچیده‌ای که دهه‌ها جنجال و سانسور را دامن زده است، از محاکمه معروف «وقتی ببینمش، می‌فهمم چه چیزی زشت است» در دیوان عالی گرفته تا خوش‌گذرانی محافظه‌کاران راست‌گرای بریتانیا در دهه ۸۰ که امروزه بسیار آشناست و چشم‌انداز «ویدئوهای زننده» را پاکسازی می‌کند. این‌ها فیلم‌هایی هستند، از فیلم‌های معروف گرفته تا فیلم‌های بدنام، فیلم‌هایی که از جابه‌جایی مرزها لذت می‌برند. گاهی اوقات پیامی‌متفکرانه در زیر این باتلاق وجود دارد. گاهی اوقات (و ما به شما نگاه می‌کنیم، «هزارپای انسانی») چنین پیامی‌وجود ندارد. این‌ها فیلم‌هایی هستند که تا جایی که می‌توانستند پیش رفتند و سپس کمی‌فراتر رفتند. شاید نباید این کار را می‌کردند. اما در اعماق وجودمان، آیا کمی‌از این بابت خوشحالیم که این کار را کردند؟

روبوکاپ

اوریون پیکچرز

هیچ‌کس تا به حال کارگردان پل ورهوفن را به ظرافت متهم نکرده است، و «روبوکاپ» ممکن است بزرگترین شاهکار او در هجویه‌ای باشد که از سندان تا مغز استخوان کشیده شده است. این فیلم چنان بی‌شرمانه و مشتاقانه خشونت‌آمیز است که به کمدی نزدیک می‌شود، و این همان چیزی است که تیم ورهوون از آن خوشش آمد. همچنین هشت بار با درجه سنی X دست و پنجه نرم کرد تا اینکه با چند برش به آن درجه سنی R قابل فروش رسید. نسخه بعدی کارگردان، آن افراط باشکوه را بازسازی می‌کند، مانند مورفی (پیتر ولر) که آنقدر کامل و برای مدت طولانی تکه‌تکه می‌شود که مرگ زننده سانی کورلئونه در "پدرخوانده" را بامزه جلوه می‌دهد.

وحشت در سطح تروما، مانند اتفاقی که برای امیل (پل مک‌کرین) می‌افتد وقتی که با یک خمره پر از مواد شیمیایی روبرو می‌شود، هر بار که "روبوکاپ" را دوباره تماشا می‌کنیم، ما را میخکوب می‌کند. اما در زیر این فیلم اکشن گنزو، ورهوون پیام خود را به چهره‌های آمریکای دهه ۸۰ و پس از آن فرو می‌کند. شرکت‌ها بزرگترین شرورهای جامعه هستند و تمایل آنها به مصرف خون انسان - که در اوایل صحنه وحشتناک اتاق هیئت مدیره که در آن ED-209 از کنترل خارج می‌شود نشان داده می‌شود - به سختی یک استعاره است. این زندگی واقعی است و بعضی روزها، تنها کاری که می‌توانید بکنید این است که به کمدی سیاه آن بخندید.


Maljack Productions

توصیه «هنری: تصویر یک قاتل زنجیره‌ای» حتی به طرفداران پروپاقرص فیلم هم می‌تواند ناخوشایند باشد. قتل و تجاوز جنسی تقریباً در هر صحنه دیگری رخ می‌دهد، که در قطعات تکان‌دهنده‌ای چیده شده‌اند که به طور سنتی استثمارگرانه به نظر نمی‌رسند. مانند نگاه کردن به یک ویترین شیشه‌ای حشره‌شناسی است که ما را درون ذهن آشفته یک قاتل قرار می‌دهد. این فیلم، با وجود ناراحتی شدیدی که در بیننده ایجاد می‌کند، فیلمی‌جذاب است و این به لطف بازی درخشان مایکل روکر در نقش هنری است.


در واقع، این فیلم فقط در چند منطقه از جهان درجه R دارد، در حالی که بسیاری از مناطق به سادگی با آن مانند رادیواکتیو رفتار می‌کنند. اما آنچه که به سینما می‌آورد، فراتر از مرز سلیقه خوب، نادیده گرفتن آن دشوار است. دقیقاً همان چیزی است که ادعا می‌کند؛ مشاهده بالینی و بدون قضاوت در مورد موضوعش. هنری، که بر اساس جنایات واقعی و داستان‌های بلند هنری لی لوکاس ساخته شده، همان شخصیت سرد و حسابگری است که پاتریک بیتمن فکر می‌کند هست. شاگرد او، اوتیس (تام تولز)، در مقایسه با او، بیش از حد حیوان‌صفت و یک قاتل می‌شود. بین آنها، برخی از تاریک‌ترین طنزهایی که تا به حال دیده‌اید و یک پایان ترسناک که به سختی می‌توان از آن چشم‌پوشی کرد، وجود دارد. چیزی در مورد همه اینها حس بازی در فاضلاب زباله‌دان را می‌دهد. و با این حال، همین سلیقه بد دقیقاً همان چیزی است که آن را به هنر تبدیل می‌کند.


به قبرت تف می‌کنم
جری گراس، ارگان

تلاش‌ها همچنان ادامه دارد تا فیلم "به قبرت تف می‌کنم" محصول ۱۹۷۸ را به عنوان یک فیلم فانتزی فمینیستی و تحقق آرزوها به تصویر بکشند، و شاید، با بحث طولانی در مورد اینکه چگونه مردانگی "رستگاری" را واژگون می‌کند و معیاری برای "زن جوان امیدوارکننده" تعیین می‌کند، بتوان این کار را انجام داد. اما وقتی یکی از طرفداران سرسخت این دیدگاه در حال حاضر، یک عضو رادفم TERF است که زمانی پیشنهاد داده بود مردان را در اردوگاه‌ها قرار دهند، می‌دانید، شاید این استدلالی نباشد که باید از این قطعه‌ی سینماییِ به‌خصوصِ بی‌ارزش بگیریم. به هر حال، این موضوع در رتبه‌بندی‌ها هم جواب نداد.

اگر «من روی قبرت تف می‌کنم» یک سوم از زمان پخش خود را صرف دردناک‌ترین صحنه‌های تجاوز جنسی در تاریخ سینما نمی‌کرد، شاید آسان‌تر می‌بود. انتقام نهایی جنیفر (کامیل کیتون) به آن شیوه‌ی استثمارگونه‌ی کثیف، کاتارسیس رضایت‌بخشی ارائه می‌دهد و شاید همین موضوع، فیلم را برای برخی منتقدان ارزشمند می‌کند. اما آیا ما به فیلمی‌مانند این نیاز داریم تا ما را مجبور کند تا آسیب‌هایمان را دوباره تجربه کنیم تا التیام پیدا کنیم، همانطور که برخی استدلال می‌کنند؟ نه. همانطور که جوامع LGBTQ+ و سیاه‌پوستان دیگر نیازی به داستان‌هایی ندارند که دائماً بر وحشت‌های گذشته تأکید کنند تا آینده‌شان را تقویت کنند، ما هم نیازی نداریم که «من روی قبرت تف می‌کنم» به ما بگوید که تجاوز جنسی یک تجربه ویرانگر است، قبل از اینکه یک کلوچه خونین به ما پیشنهاد دهد. آمار دروغ نمی‌گویند - تعداد کافی از ما

بازدید : 4
دوشنبه 4 خرداد 1404 زمان : 23:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

متأسفانه من هرگز به اپرا نرفته‌ام. خیلی دوست دارم، اما به هر دلیلی، هنوز فرصت تجربه کردن آن را برای خودم نداشته‌ام. مطمئنم روزی به آن سر خواهم زد، اما تا آن زمان، فقط باید با انبوهی از گروه‌های متالِ به‌شدت تئاتری که آوازها و تم‌های اپرایی را در موسیقی خودشان می‌گنجانند، سر کنم. و اگر این نوع متالی است که ما در موردش صحبت می‌کنیم، پس مسلماً باید در مورد پادشاهان (و ملکه‌های) بی‌چون و چرای آن قلمرو خاص، یعنی آخرالزمانِ گوشت‌آلودِ ایتالیا، صحبت کنیم.

این گربه‌ها بیش از یک دهه و نیم است که با ترکیبی سینمایی و امضای خود از ارکستراسیونِ پُرطمطراق و دث متالِ فوق‌العاده سریعِ خردکننده‌ی جمجمه، پرده گوش جمعی ما را می‌کوبند، و ما از آن زمان از آنها به خاطر این کار تشکر می‌کنیم و از آنها درخواست می‌کنیم که بیشتر شبیهِ فاحشه‌های کوچکِ خوب باشند. وقتی به Fleshgod Apocalypse فکر می‌کنیم، کلمه‌ای که اغلب به ذهنمان خطور می‌کند، کلمه‌ای است که همه ما با آن آشنا هستیم و بارها از آن استفاده کرده‌ایم، اما هیچ کس دیگری آن را به طور کامل و عمدی مانند آنها به تصویر نمی‌کشد، و آن کلمه "حماسی" است. واقعاً هیچ کلمه دیگری برای توصیف دقیق آنچه این گروه ارائه می‌دهد وجود ندارد؛ شیپورهای متورم، بخش‌های زهی و گروه کر وهم‌انگیز، تصاویری از یک فیلم پرفروش تابستانی میلیارد دلاری را تداعی می‌کنند که در آن یک فاجعه طبیعی یا یک هیولای تایتانیک شهری بی‌خبر را ویران می‌کند، همه اینها در لایه‌هایی از درام‌های سریع کورکننده، تک‌نوازی‌های آرپژ شفاف و سنگین و آوازهای غران که خواستار مرگ همه چیزهای دنیوی هستند، قرار دارد. این گروه به سادگی، به طور واضح، عالی است.

از زمان انتشار آلبوم قبلی آنها، Veleno در سال ۲۰۱۹، چیزهای زیادی برای Fleshgod Apocalypse تغییر کرده است. آنها خون تازه‌ای به گروه تزریق کردند، از جمله یوجین ریابچنکو، درامر فوق‌العاده (بخوانید «ماشین جنگی انسانی»)، فابیو بارتولتی، گیتاریست دوم، و ورونیکا بورداچینی، خواننده سوپرانو با استعداد. به نظر می‌رسید که آنها آماده بودند تا دوباره نفسی تازه کنند، چیزی که هیچ‌کس واقعاً فکر نمی‌کرد در وهله اول به آن نیاز داشته باشند، اما ناگهان کووید اتفاق افتاد و همه چیز را برای همه بهم ریخت. سپس، درست زمانی که اوضاع دوباره در حال بهبود بود، فرانچسکو پائولی، خواننده اصلی و مغز متفکر گروه Fleshgod، در سال ۲۰۲۱ به پایین کوهی وحشتناک سقوط کرد و در نهایت مجبور به انجام جراحی‌های متعدد شد و در تمام این مدت از خود می‌پرسید که آیا دوباره می‌تواند سازی را به دست بگیرد یا خیر. خوشبختانه او در نهایت بهبودی کامل پیدا کرد و هر کسی که شک داشت که او از این فرصت دوباره نهایت استفاده را خواهد برد، مطمئناً با یک بار گوش دادن به جدیدترین اپرای گروه، حرفش را پس خواهد گرفت (ترجیحاً در فضای باز با یک بروشتای تازه و یک لیوان شراب قرمز برای از بین بردن همه چیز). پس از مقدمه‌ی تئاتریِ اجباری (هرچند هنوز هم بسیار دوست‌داشتنی) که در آن برای اولین بار با صدای دلنشین بورداچینی آشنا می‌شویم، گروه با آهنگی طوفانی و با عنوانِ به‌درستی «من هرگز نمی‌توانم بمیرم» شروع به کار می‌کند، اعلامی‌قدرتمند از عزم راسخ برای تأثیرگذاری بر جهان و تضمین اینکه آثارشان بسیار بیشتر از اجساد فانیِ خالقشان دوام خواهد آورد. ملودیِ بخشِ همخوانی نیز فوق‌العاده گیرا است، تا جایی که من در حالی که در آن زمان حتی به چیزی گوش نمی‌دادم، آن را زمزمه می‌کردم، بنابراین این باید تا حدودی به شما ایده‌ای از کیفیت ترانه‌سراییِ به نمایش گذاشته شده بدهد. آهنگ بعدی «آونگ» کمی‌کندتر است و به شدت بر ریتم‌های توقف-حرکتِ عظیم تمرکز دارد و از قضا عنوان آن نیز نشانه‌ای برای ریتمِ بقیه‌ی آلبوم است. «بلادکلک» در ابتدا ریتم را به ۱۱ برمی‌گرداند، اما با وقفه‌های گاه‌به‌گاه برای ایجاد تنش کافی، و همچنین یک بخش میانی کاملاً باز و طولانی برای آماده‌سازی صحنه برای ورونیکا تا با اعتمادبه‌نفس خودنمایی کند.

«در جنگ با روحم» مانند رژه ارتشی از شیاطین به نظر می‌رسد که آنقدر عظیم هستند که زمین را زیر پاهای شکافته‌شان می‌لرزاند. در بیشتر زمان اجرا به یک ریتم ساده و سرراست پایبند است، اما خوشبختانه به آن آسیبی نمی‌رساند و در واقع من را به یاد موسیقی متن یک سکانس اکشن پرانرژی از یک فیلم یا بازی ویدیویی می‌اندازد. چند نمونه از این دست وجود دارد که در آن‌ها شتاب قابل توجه به نفع فضایی باشکوه‌تر و بسیار ملودیک‌تر، به‌ویژه در آهنگ‌هایی مانند «ماتریکساید ۸.۲۱» و آهنگ ماقبل آخر «تا مرگ ما را از هم جدا کند» (که من شخصاً طرفدار زیادی از آن نبودم، اما درک می‌کنم که چرا آن را در آهنگ گنجانده‌اند، فقط سبک من نیست).

با وجود پویایی معمول بین صدای خشن و صدای تمیز، بورداچینی نقش بسیار برجسته‌تر و محرک‌تری را در طول اشعار اصلی ایفا می‌کند. او همچنین تا جایی که می‌توانید صدای تارهای صوتی او را بشنوید که برای افزودن کمی‌خشونت بیشتر به برخی از بالاترین نت‌های موجود در محدوده صدایش تلاش می‌کنند، در حالی که گیتارها و درام‌ها در رقصی دیوانه‌وار و خشمگین در اطراف او به پرواز در می‌آیند. دوستان من، این اوج آلبوم Fleshgod Apocalypse است. این دقیقاً همان چیزی است که ما برای آن به اینجا آمده‌ایم و آنها این را می‌دانند.

حالا، اگر بخواهم یک ایراد کوچک در مورد این آلبوم بگیرم، باید این باشد که در اواخر آلبوم کمی‌افت می‌کند. مطمئنم که در تک تک نقدهایم به کلمه "سرعت" اشاره کرده‌ام و این یکی هم فرقی با بقیه ندارد. اگر به من بود، آهنگ «Til Death Do Us Part» را بلافاصله بعد از «Matricide» قرار می‌دادم تا یک بخش تصنیف‌گونه و طولانی ایجاد کنم، و سپس آهنگ را برای اوج‌گیری نهایی و باشکوه با آهنگ بسیار سریع‌تر و قوی‌تر «Per Aspera Ad Astra» که به آهنگ پایانی بی‌کلام و آرام و غم‌انگیز ختم می‌شود، تقویت می‌کردم. می‌گویم با قدرت تمام بیرون بروید. اما، باز هم، این فقط سلیقه شخصی من است؛ در نهایت، این آلبوم هنوز هم فوق‌العاده است و این تنها چیزی است که واقعاً اهمیت دارد.

اگر اپرا را معیار قرار دهیم، پس Fleshgod Apocalypse مطمئناً در مسیر تثبیت خود به عنوان یکی از بزرگان دث متال تمام دوران است. آنها می‌توانند بلافاصله پس از این آلبوم از این کار دست بکشند و به عنوان اسطوره به غروب آفتاب بروند، اما همه ما می‌دانیم که این اتفاق به این زودی‌ها نخواهد افتاد و ما از این بابت خوش‌شانس‌تر هستیم. مخالفان سرسخت و طرفداران سرسخت موسیقی ممکن است عناصر سمفونیک را به عنوان یک ترفند ببینند، اما من دوست دارم آن را به عنوان تلاقی امر مقدس و امر دنیوی در نظر بگیرم. این دث متال به عنوان یک شکل مشروع از هنر است که به تئاتری بودن محض و تسلط فنی موسیقی کلاسیک ادای احترام می‌کند و در عین حال تأثیرات آن را به حداکثر می‌رساند و آن را برای مخاطب امروزی مدرن می‌کند. اگر دستی ثابت و ذهنی تیزبین داشته باشید، زیبایی از دل وحشیگری بی‌رحمانه آن بیرون کشیده می‌شود و این دقیقاً همان چیزی است که در اینجا به نمایش گذاشته شده است: بینش، جاه‌طلبی و استعداد واقعی برای ایجاد هرج و مرج کاملاً کنترل‌شده. ممکن است شما را به وجد بیاورد، اما در هر صورت لبخندی بر لبانتان خواهد گذاشت.

با این حال، اگر به دنبال سرعت و فنی فوق‌العاده هستید، چیزی شبیه به چند آلبوم و EP اول که برای اولین بار یک دهه پیش توجه ما را به خود جلب کردند، پس به دنبال آهنگ ششم "Morphine Waltz" باشید. این لعنتی، به طور ملایم، یک آهنگ کاملاً گیج‌کننده و بدون شک آهنگ مورد علاقه شخصی من از اپرا است. آن آرپژهای برق‌آسا و بی‌نقص که همزمان روی گیتار و پیانو اجرا می‌شوند، برای اینکه مرا دیوانه کنند، بیش از حد کافی هستند، اما بعد گروه یک بار دیگر خودشان را با "esch" به اوج می‌رسانند.

بازدید : 9
يکشنبه 3 خرداد 1404 زمان : 9:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هیپ نیوز

همه ما فیلمی‌دیده‌ایم یا کتابی خوانده‌ایم که در آن یک نوازنده بدشانس رویای روزی را در سر می‌پروراند که به موفقیت بزرگی دست یابد - و اغلب، این اتفاق می‌افتد (اگر این اتفاق نمی‌افتاد، ما کتابی در مورد آن نمی‌خواندیم). ممکن است این را به عنوان یک یاوه‌گویی معمول‌هالیوودی نادیده بگیرید، که یک کلیشه غیرواقعی را تداوم می‌بخشد که هرگز نمی‌تواند در دنیای واقعی اتفاق بیفتد. اما در حالی که همه داستان‌های تأثیرگذاری از فقر تا ثروت در پشت سر خود ندارند، بسیاری از نوازندگان در واقع به موفقیت بزرگی دست می‌یابند.

صنعت موسیقی یک بازی پرسود است. چند صفحه موسیقی بفروشید، یک آهنگ را در صدر جدول‌ها قرار دهید و یک تور جهانی در استادیوم برگزار کنید و در مسیر آماده شدن برای زندگی قرار خواهید گرفت. بنابراین، نشان می‌دهد که هنرمندانی که صفحات زیادی می‌فروشند، آهنگ‌های زیادی در جدول‌ها دارند و تورهای زیادی برگزار می‌کنند، نه تنها پس از بازنشستگی از اتکا به حقوق بازنشستگی اجتناب می‌کنند، بلکه در واقع جزو ثروتمندترین افراد جهان هستند.

این موضوع نشان می‌دهد، اما نوازندگانی که این لیست را تشکیل می‌دهند فقط به دلیل حرفه موسیقی خود ثروتمند نیستند. بسیاری از آنها ثروت خود را کاملاً در حوزه‌های خارج از موسیقی افزایش داده‌اند، و با سرمایه‌گذاری‌های هوشمندانه و سرمایه‌گذاری‌های تجاری، حساب‌های بانکی خود را تقویت کرده‌اند. بنابراین، کدام موسیقیدان ثروتمندترین آنهاست؟ برای فهمیدن این موضوع، ادامه مطلب را بخوانید.

تمام ارقام فقط تخمینی هستند، به دلار استرالیا تبدیل شده‌اند و تا تاریخ ۳ فوریه ۲۰۲۵ دقیق هستند.

۱۰. بونو
دارایی خالص: ۱.۰۴ میلیارد دلار
بونو در دهه ۸۰ به عنوان خواننده اصلی گروه U2 پول زیادی به دست آورد و این موفقیت را در حوزه‌های غیرمرتبط با موسیقی نیز حفظ کرده است. بیشتر دارایی خالص ده رقمی‌بونو از مجموعه‌ای از سرمایه‌گذاری‌های تجاری هوشمندانه حاصل می‌شود. در دهه ۹۰، او بازسازی هتل کلارنس دوبلین را تأمین مالی کرد و آن را به یک اقامتگاه بوتیک موفق تبدیل کرد. بونو از طریق یک صندوق سرمایه‌گذاری، سهام شرکت‌های بزرگی مانند فیس‌بوک و گروه رسانه‌ای فوربس را نیز در اختیار دارد. در نهایت، بونو همچنین عضو هیئت مدیره یک شرکت تحویل پهپاد به نام زیپ‌لاین است. واضح است که او مشغول بوده است.

۹. بیانسه
دارایی خالص: ۱.۱۳ میلیارد دلار
بیانسه از بسیاری جهات یکی از موفق‌ترین افراد در صنعت موسیقی است. او با ۳۲ جایزه گرمی، بیش از هر هنرمند دیگری در تاریخ این جایزه را دریافت کرده و هنوز هم در صدر جدول‌ها قرار دارد - اخیراً با Cowboy Carter. بیانسه علاوه بر موفقیت در موسیقی، ثروت خود را با سرمایه‌گذاری‌هایی مانند خط تولید لباس Ivy Park و برند موی Cécred افزایش داده است (متوجه خواهید شد که برندهای مورد حمایت سلبریتی‌ها در این لیست تکرار می‌شوند).


۸. سلنا گومز
دارایی خالص: ۱.۱۹ میلیارد دلار
مسیر رسیدن به ثروت سلنا گومز از بسیاری دیگر پر پیچ و خم‌تر بوده است. او ابتدا به عنوان یک ستاره دیزنی وارد عرصه عمومی‌شد، اما با شروع حرفه موسیقی خود، جریان‌های درآمدی خود را متنوع کرد (ببخشید که منظورش از کسب و کار است). گومز بعد از پنج آلبوم استودیویی، با آلبوم «فقط قتل‌ها در ساختمان» به بازیگری بازگشت، اما نقش او به عنوان بنیانگذار Rare Beauty بود که بخش قابل توجهی از میلیون‌ها دلار ثروتش را برایش به ارمغان آورد.


7. هرب آلپرت
دارایی خالص: 1.25 میلیارد دلار
چه کسی؟ آیا نام بالا احتمالاً پاسخی را ایجاد کرده است و ما نمی‌توانیم شما را به خاطر آن سرزنش کنیم. خب، این هرب آلپرت که به عنوان یک نوازنده فوق‌العاده ثروتمند، در بین برخی از شناخته‌شده‌ترین نام‌های روی کره زمین قرار گرفته، کیست؟ آلپرت یک نوازنده ترومپت است و اغلب به عنوان یکی از بهترین نوازندگان جاز در تمام دوران شناخته می‌شود. او پنج آلبوم شماره یک دارد، نه جایزه گرمی‌را از آن خود کرده و تنها نوازنده‌ای است که هم به عنوان خواننده و هم به عنوان نوازنده ساز، به رتبه اول در فهرست 100 آهنگ برتر بیلبورد رسیده است. با این حال، بیشتر دارایی خالص آلپرت از مهارت‌های ترومپت او ناشی نمی‌شود. او در سال 1962 شرکت A&M Records را تأسیس کرد و این شرکت به یکی از بزرگترین‌ها در آمریکای شمالی تبدیل شد. آلپرت این شرکت را در سال ۱۹۸۹ با قیمتی نزدیک به ۷۵۰ میلیون دلار استرالیا فروخت که مبلغ کمی‌نیست.


۶. مدونا
دارایی خالص: ۱.۲۶ میلیارد دلار
ظهور مدونا به انقلابی در صنعت موسیقی در دهه ۸۰ میلادی کمک کرد و عنوان "ملکه پاپ" را برای او به ارمغان آورد. این خواننده از آن زمان تاکنون توانسته است طرفداران قابل توجهی را حفظ کند. مدونا پس از اولین آلبوم خود در سال ۱۹۸۳، ۱۲ تور کنسرت برگزار کرده است که منجر به کسب درآمد قابل توجهی برای او شده است. در جای دیگر، او در سال ۱۹۹۲ شرکت Maverick Records را تأسیس کرد که به یک ناشر بسیار موفق تبدیل شده است.


۵. بروس اسپرینگستین
دارایی خالص: ۱.۶۰ میلیارد دلار
بروس اسپرینگستین اخیراً به لطف برخی تصمیمات مالی هوشمندانه، میلیاردر شد. The Boss کل کاتالوگ موسیقی خود - شامل بیش از ۳۰۰ آهنگ و ۲۰ آلبوم - را در سال ۲۰۲۱ با رقمی‌نزدیک به ۷۵۰ میلیون دلار به سونی فروخت. این بزرگترین مبلغی است که تاکنون برای یک کاتالوگ موسیقی پرداخت شده است و بیشتر دارایی خالص اسپرینگستین را تشکیل می‌دهد و بقیه از درآمدهای گسترده شغلی او حاصل می‌شود.

سوئیفت در نوجوانی با رویای تبدیل شدن به یک ستاره موسیقی کانتری به تنسی نقل مکان کرد. می‌توان با اطمینان گفت که او به این رویاها رسیده است. به عنوان بزرگترین ستاره پاپ جهان، تور Eras سوئیفت هنوز هم در عرض چند دقیقه، هر کجا که می‌رود، به فروش می‌رسد و او تقریباً ۹۰۰ میلیون دلار از حق امتیاز و تورها درآمد کسب کرده است. کاتالوگ موسیقی او به عنوان گران‌ترین کاتالوگ موسیقی در جهان ارزش گذاری شده است. همه اینها سوئیفت را به اولین موسیقیدانی تبدیل کرد که صرفاً از طریق موسیقی خود به جایگاه میلیاردر رسید، زیرا ورود این خواننده به تجارت تا به امروز نادر بوده است.


۳. پل مک کارتنی
دارایی خالص: ۱.۹۳ میلیارد دلار
پل مک کارتنی به پول نیازی ندارد، اما هنوز در ۸۲ سالگی تور برگزار می‌کند و به ثروت خود می‌افزاید. مک کارتنی همچنین با سود حاصل از تورهایش، کوهی از حق امتیاز به دست می‌آورد. به علاوه، او در حوزه تجارت فعال بوده و حق انتشار آثار هنرمندان مشهور دیگر را به دست آورده است.


۲. ریحانا
دارایی خالص: ۲.۰۸ میلیارد دلار
ریحانا که از چندین سرمایه‌گذاری پرسود تجاری بهره‌مند شده است، بخش زیادی از ثروت خود را مدیون فعالیتش به عنوان چهره خط تولید لوازم آرایشی Fenty Beauty است. این شرکت با همکاری LVMH تأسیس شد و با تولید مجموعه‌ای به همان اندازه موفق از لباس زیر زنانه با نام Savage x Fenty، بسیار موفق بوده است. هر دو برند اکنون بیش از ۱ میلیارد دلار ارزش دارند و ریحانا سهام قابل توجهی در هر دو دارد.

۱. جی-زی
دارایی خالص: ۳.۷۱ میلیارد دلار
در چه نقطه‌ای باید جی-زی را یک رپر بنامیم و او را یک غول تجاری بنامیم؟ این هنرمند ۵۴ ساله دوران حرفه‌ای درخشانی در موسیقی داشته، ۲۴ جایزه گرمی‌برده و مرتباً در صدر جدول‌ها قرار گرفته است، اما درآمد او از موسیقی تنها بخش کوچکی از ثروت خالص اوست. جی-زی در سال ۱۹۹۶ و همزمان با انتشار اولین آلبومش، شرکت Roc-A-Fella Records را تأسیس کرد و از آن زمان تاکنون ارزش این شرکت به طور پیوسته در حال افزایش بوده است. او در ادامه، Roc Nation Entertainment، خط تولید مد Rocawear و برندهای مشروبات الکلی D’usse Cognac و Ace of Spades را تأسیس کرد. سبد سرمایه‌گذاری جی-زی نیز به همین ترتیب چشمگیر است و سهام‌هایی در شرکت‌هایی مانند Uber و SpaceX دارد. در نهایت، هیچ هنرمند دیگری به ثروت خالص جی-زی نزدیک نمی‌شود و او را با اختلاف ثروتمندترین موسیقیدان جهان می‌کند.


۴. تیلور سویفت
دارایی خالص: ۱.۶۳ میلیارد دلار
آن افسانه‌ی از فقر به ثروت را که قبلاً به آن اشاره کردیم، به خاطر دارید؟ خب، تیلور سویفت گواه این است که این داستان همیشه تخیلی نیست.

برچسب ها

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 509
  • بازدید کننده دیروز : 510
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1701
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 1863
  • بازدید کلی : 1863
  • کدهای اختصاصی